-
بوز ای باد بنفش تیره...بوز
پنجشنبه 17 آذر 1390 00:25
دلم هوای شعری کرده است که با خودکار بنفش نوشته شده باشد. روی کاغذی که بوی تو را . . . در دفتری که برگ درخت . . . در اتاقی که قاب عکس تو. . . در کوچه ای که قرار . . . دلم برای تو تنگ است...تنگ... ... ای کاش تو بیشتر . . . ای کاش او بیشتر.. ای کاش باران ، بیشتر . . . ای کاش پاییز ، بیشتر . . . شاید هم نه! شاید.. ... این...
-
آسمان.. تکیه به دستان تو دارد
چهارشنبه 16 آذر 1390 01:17
-
دخملم سودی
شنبه 12 آذر 1390 16:49
وختی پدر و مادرم مزدوج شدن منو بعد از کلی نذر ونیاز و اینا تو اون روز میمون! به ززززور از خدا گرفتن اونم بعد از 12 سااال ینی من 12 سال گفتم نمیخوام به دنیا بیام اما اینا لج کردن منو کشوندن تو این دنیای خراب شده ...نتیجه اشم این شد که می بینید...کلن گند زدن...بی خیال دل و دماغ غر زدن ندارم. همیشه میگم کاش میشد آدم از...
-
حتی شبای یلدا...
سهشنبه 8 آذر 1390 13:54
امشب شب تولدمه از خدام می خوام... ازخدام می خوام..که.... شب برسه به فردا... ... باور کنید " این " فیلم یه دعا بود به خدا ! که برآورده شد به خداااا !! ... پی نوشت : یه دنیا مچکرم از " بابک عزیز " برای این پست خوشجیلش! و ممنونم بابت کامنتای پر محبت تون... مرسی که قشنگ ترین جشن تولد و برام گرفتید.
-
اَن در احوالات من !
یکشنبه 6 آذر 1390 11:34
ساعت کاری من تو این شرکت 8/5 صب تا 5 بعدازظهره.ساختمون شرکت تو یه جاده اس.من هر روز یه مسیر 2 ساعته رو باید برم و برگردم.ینی 6/5 تو تاریکی از خونه بیام بیرون عصر م 7/5 تقریبن میرسم خونه هر بارم 20 دقیقه تا نیم ساعت باید منتظر ماشین تو جاده وایسم . اگر زبونم لال! بارون یا برفم بیاد که این تایم انتظار به 45 دقیقه هم...
-
آذر ِ دلم ..تو این آذر
چهارشنبه 2 آذر 1390 19:14
چیلیک شماره 6 :آذرِ دلم... وقتی گفتی اندازه ی برگ درخت سیب توی خونمون دوستت دارم انقدر خوشحال شدم که یادم رفت زمستونه.. ... پی نوشت: متن بالا برا من نیس.عکس بالا برا من هس.
-
دستهای خالی ...
دوشنبه 30 آبان 1390 09:36
بادبادک ها هم خیالشان از من راحت تر است نخ زندگی شان به دست ِ دستی است.. اوج گرفته ام در تنهایی بالا و.. بالا و بالاتر نخ ن خ ن خ ن خ . . دستهای تو کو ؟!!!!
-
هذیان های دلی...
یکشنبه 29 آبان 1390 22:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 در تکرار هذیان گویی تب آلودم، .. می نویسم ..می نویسم.. می نویسم از دلتنگی های شب های مه آلودم رویا .. نه !!! کابوس می بافم . شب در من روز به روز ادامه میابد.. کاغذها سیاه می شوند و من تلخ تر تنهاتر تنها تر پی نوشت : کمتر کسی هست که بعد از خواندن هذیانهای خط خطی...
-
تازه عروس ِ سلول انفرادی !
چهارشنبه 25 آبان 1390 15:53
گیلی گیلی گیل...جیییییییییییییییییییییییییییییغ دست هوراااااااااااااااااا آاااااااه بیا وسط....کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله دس به زلفاش نزنید مرواری بنده بله بادابادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا... یه عروس دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره از خوشگلی تا نداره به کَس کَسونش نمیدم به همه نشونش نمیدم ! پس چرا نشون...
-
فقط با یک آه ...
یکشنبه 22 آبان 1390 16:43
وختی تلفن زنگ می خوره یه نفس عمیق می کشم بعد سلام میکنم تا صدام ناراحت به نظر نیاد... وختی با دوستام هستم میگم و میخندم تا آدم دپرسی به نظر نیام... وختی به مسافرت میرم خودمو شاد و سرحال نشون میدم تا آدم غمگینی به نظر نیام.. وختی تو شرکت هستم همیشه لبخند میزنم تا آدم عبوسی به نظر نیام... وختی به یه جشن میرم می رقصم و...
-
دلواپس ِ دلواپسی هایتان...
یکشنبه 15 آبان 1390 16:23
صب تا شب فکرم هزار و یک جا میره..دلم دائم انگار به یه مو آویزونه قلبم تاپ و توپ میکنه انقد تند میزنه که صداش و میشه شنید..انگار داره تو گلوم می زنه.. الهی بمیرم برا kh که با اون جثه ی ضعیف و لاغرش مجبوره جعبه های سنگین و بذاره رو شونه هاشو تا امبار ببره.. الهی بمیرم برا s که وختی با نامزدش قرار داره همه می فهمن از بس...
-
تاااا قیامت...شاید..
سهشنبه 10 آبان 1390 11:47
آخر دیروز باهاش دعوام شد..برا اولین بار سرش داد زدم.. یه سریال داریم می بینیم این ماس ماسَکو گرفته دستش.. (کنترل تلویزیونو میگم) صد بار انگشتشو میذاره رو دکمه ی mute speakers ! وسط فیلم سه بار پیام بازرگانی پخش کردن خب چنتا از اینا موزیکال و شادِ.. تبلیغ پوشک بچه و مایع دستشویی و پفک نمکی و اینا.. بازانگشتشو میذاره رو...
-
قضاوتها..
سهشنبه 3 آبان 1390 16:09
بالاخره من این فیلمو دیروز دیدم... اگه نظر منِ غیرحرفه ای و ناکارشناس رو بخواین ! باید بگم که داستانشو دوس داشتم...کلن فیلمی که حرفی برای گفتن داره رو براش ارزش قائلم و شده ده دفه نگاش میکنم تا قشنگ بفهممش...مخصوصن اگه یکی مث اصغر فرهادی کارگردانش باشه... این فیلم واقعا به دلم نشست....وختی فیلم تموم شد دلم میخواس بلند...
-
یک مشت پول خُرد برای مُشتهات...
یکشنبه 1 آبان 1390 15:25
زنگ مدرسه رو که زدن مثل فشنگ از مدرسه زد بیرون از کوچه پس کوچه های باریک میونبر زد که به خونه برسه. وختی رسید رو انگشتای پاش وایساد و به زحمت زنگ و فشار داد..بعد چن دقیقه مادرش درو باز کرد... گفت: س..سَ..سلام!!! مادر چادرشو به دندونش گرفته بود زیر لب..جواب سلامشو داد.. کیف مدرسه اش رو با عجله گوشه ای پرت کرد و سریع به...
-
دریا دریا دریا ..ساحل دریا
چهارشنبه 27 مهر 1390 15:13
یهووو.. دارم میرم سفر...بدون پول..بدون هماهنگی قبلی..بدون آمادگی...از همه مهمتر اینکه فقط با یه کیف دستی کوچیک میرم اونم من !!! فک کن!! آرزوم بود آرزوم بود که به اینجا برم.. راه دورو درازه عزیز...اگه هواپیما سقوط کرد اگه کوسه منو خورد ...خلاصه اگه سفر آخرم بود حلال کنید...قربونتون برم فهلن خدافظ...
-
ماهی ِ تنگ بلور !!! دریا رو خواب می بینه...
دوشنبه 25 مهر 1390 21:56
پنج شمبه شب خدا یه فرشته ی خوشگل رو به دنیامون آورد... چارده سال بود که تو فامیل مادری ام بچه ای به دنیا نیومده بود..نمیدونی با اومدنش چه شور هیجانی به خونه ی همه آورده...وختی پسر خاله ی کوچولومو دیدم خشکم زده بود ماشالا خیلی نازه..مث برگ گل می مونه.همه میگن بعیده بچه ای که یه هفته اس به دنیا اومده انقد خوشگل باشه.....
-
مونا...حنا...!
شنبه 16 مهر 1390 09:53
من مثل حنا دختری در مزرعه نیستم که کلی حیوون خونگی داشته باشم و با اونا سرگرم باشم.. من مثل جودی ابوت یتیم هم نیستم که بابا لنگ درازی داشته باشد.. مثل پرین هم نیستم که همراه مادرش در پی پدربزرگ ثروتمندش باشه.. شبیه آن شرلی مو قرمز ِ رویایی هم نیستم که سرپرست پیردختری داشته باشد.. من مثل هایدی ، دختر بی خانمان تنها در...
-
بفرمایید بازی
سهشنبه 12 مهر 1390 16:13
بشتابیدددد بشتابیدددد یک بازی مهیج.. یک بازی فراموش نشدنییییی.. یک بازی تاریخی.. بابک عزیز در جوگیریات میزبان شما عزیزان است بشتابیدددد بشتابیدددد فقط تا ساعت ۱۷:۰۰ روز چهارشنبه فرصت باقی است... بازی عکس بابا ها.. اینم عکس پدری ام مال زمونیه که اجباری رفته بود! در شرف ازدواج با مامانی ام! این هم عکس الان پدری ام ! این...
-
تغییر یا حفظ ظاهر ؟!!
یکشنبه 10 مهر 1390 11:52
برا اونی که نیست شماره 4 : یکی ام نداریم وختی یه تغیییییییر! اساسی می کنیم یه نظری بده.. تا جلو آینه ی لامصصب گلومون بغضی نشه..!!!!! ... اینو گوش کنید ..
-
خیس ـ خیسم
سهشنبه 29 شهریور 1390 21:05
سر نوشــــت : روزگار با ما خوب « تا » نکرد... امّا... ما را خوب « تا » کرد...!!!! ... پی احوال نوشت: تب دارم.. داغم.. اما آرومم آروم......... ... آخر نوشت : دیروز تنگ غروب به من ثابت شد.. رنگین کمون پاداش اوناییه که تا آخرین قطره زیر بارون می مونن
-
رفیق بی کلک بابک !
شنبه 26 شهریور 1390 15:57
آخرین بار قبل از سفر مهربان بهم زنگ زد گفت: بچه ها دارن میان خونه مون میخوایم برا محبوب جشن تولد بگیریم خودش خبرنداره..تو ام بیا خوش می گذره منم که هلاک این مهمونی های وبلاگی و این دور هم جمع شدنای گرم و صمیمی و خاکی ام..با کمال میل قبول کردم..شب خیلی خوبی بود کلی گفتیم و خندیدیم و عکس گرفتیم آخر مهمونی دیدیم که...
-
من اشکاتو پاک می کنم..من اشکاتو پاک می کنم...
سهشنبه 22 شهریور 1390 12:52
سلام من برگشتم.. جای همگی خالی...انقدر این سفر هیجان انگیز..و زیبا بود که نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم...! روز اول و دوم ازمیر بودیم یه شهر ساحلی و صنعتی تو این دو روز خیلی بهم خوش نگذشت چون مجبور بودیم 10 ساعت تو سمینار و نمایشگاه باشیم..خیلی خسته کننده بود.. اما روز سوم رفتیم آنتالیا آنتالیا شهر زیبای ساحلی تو...
-
وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن.. تاج سر سروریتو سرت کن
سهشنبه 8 شهریور 1390 16:33
شاید به نظر خیلیا مسخره باشه اما به نظر من این سفر از لحاظ کمی و کیفی فوق العاده اس! حالا برام دس نگیرید که منظورت از کیفی و کمی چیه و اینا! ...اما اونایی که در جریان هستن میدونن که این یه سفر از هممه لحاظ هیجان انگیز و البته خاطره انگیزه ... از خدا ممنونم که اول دهن ما رو مورد عنایت قرار داد بعد رضایت داد که مشرف...
-
بشمار...
دوشنبه 7 شهریور 1390 17:18
-
من و هجوم گریه از یاد تو فراموش....
شنبه 5 شهریور 1390 16:59
صد بار اومدم مث خیلیا برم یه وبلاگ دیگه بسازم و تو اون راحت بنویسم، اما نشد که نشد... باور کن دلم رضا نمیده...اینجا رو دوس دارم...اینجا پناهگاهمه...اینجا مث زیر پله ی خونه ی مامان جون اینا موقع قایم موشک دنج و دوس داشتنی ِ...اینجا مث زیر تختم با هممه ی اسباب بازی هام تنگ و نفس گیر و هیجان انگیزه...اینجا مث اطاقک روی...
-
شب قدر مون..
سهشنبه 1 شهریور 1390 13:53
من تو دل اون تاریکی شب بین اون همه سنگ قبرفهمیدم.. شب قدر ، ینی.. بیا قدر همدیگه رو بیشتر بدونیم... به همین سادگی....... چیلیک شماره 4 :
-
بذار نمونم..!
دوشنبه 31 مرداد 1390 20:02
گاهی باید رفت...گاهی هم نباید.. گاهی موندن خوبه..گاهی رفتن... خیلی هم تلاش میشه برا نموندن...یا موندن!! اما سعی کردن فایده ای نداره...وختی مرغ تاااا همیشه یه پا داره! .. نمیذارن ! مانع میشن.. خوب نتیجه ی این رفتن یا موندن اجباری خیلی بد و متعفن و حال به هم زن میشه دیگه!!... قبول داری؟! کاش اینو اونی که باید...
-
من چی میگم تو چی میگی؟.....
یکشنبه 23 مرداد 1390 09:49
- : از وختی یادمه تو این خونه زندگی می کردن...خونه کلنگی ِ خیابون ایرانو میگما...یادته که.. * : اوهوممم... - : شیصد هفصد متره...میدونی ینی چن تومن؟!! * : نه مگه من بنگاه دارم ؟! - :عمو غلامم قبل فوتش خونه رو زدبه نام زن عمو زیور، اونم که چن ماه پیش از تنهایی دق کرد.. * : روحش شاد!...این اوتو مسافرتی من کجاس؟... - : چه...
-
بفرمایید سین جیم !
چهارشنبه 19 مرداد 1390 10:01
سین جیم شماره 2 : آقا ما دیروز رفتیم خونه دوستمون مهمونی ایشون لطف فرمودن و ما رو شام نگه داشتن . موقع رفتن اصرار رو اصرار! که حق نداری زنگ بزنی آژانس بیاد هومان ( شوهرش) می رسونتت ،ما هم داریم آب میشیم از خجالت...! از من اصرار و از مهسا (دوستم) و شوهرش انکار...! که نه این وخت شب به آژانس اطمینان نکن و حالا که ماشین...
-
حالا..گیریم که من نابینا !
شنبه 15 مرداد 1390 16:52
چرا هیچ وخت.. چشات.. جلو پامو ندید ؟؟!!! ترانه های خوب برای بچه های خوب! شماره 3 : ....تو این بیداد پهناور تو این شبراهه سرتاسر نه یک دست ونه یک آغوش نه یک سنگ ونه یک سنگر پناهی نیست جز آواز رفیقی نیست جز دیوار ..! کجایی ای چراغ عشق منو از سایه ها وردار مثل پروانه ای در مشت چه آسون میشه مارو کشت... ... دانلود این آهنگ...