هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

هذیان های دلی...


در تکرار هذیان گویی تب آلودم،

..می نویسم ..می نویسم..می نویسم

از دلتنگی های شب های مه آلودم

رویا  .. نه !!! کابوس می بافم.

شب در من روز به روز ادامه  میابد..

کاغذها سیاه می شوند

و من تلخ تر

تنهاتر

تنها تر

پی نوشت : کمتر کسی هست که بعد از خواندن هذیانهای خط خطی محسن عزیز تب نکند...


نظرات 4 + ارسال نظر
تیراژه یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 05:36 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام
خصوصی های اینجا کجاست هیشکی جان؟

سلام اون بالا سمت راست

تیراژه یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 05:41 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

پیداش کردم عزیزم....
.
.
امان از این کابوس ها که حرفهایمان هذیانند و ما هر روز سیاه تر از روز قبل

کاغذ ها به جهنم..خودمان را چه کنیم؟...در این امتداد شبهای بی پایان..

خودا رو شکر
هیچی رو به تباهی میریم...............

محسن باقرلو یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 09:43 ب.ظ

بازم شرمنده کردی که بچچه !
قربان مهربانی و لطف و صفایتان
ای چش قشنگِ ابی بغل کرده !!

ای بابا کاری نکردم عزیز از بس که این پست به دلم نشست...از بس خودتو قلمت محشرید...
ای جان دلم تنگ شد براش خب

شازده کوچولو یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

هیچ چیزی ندارم که بگم منا جونم
فقط عالی بود عالی

قربونت بشم همین که افتخار میدی منو میخونی خودش کلیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد