-
!???...love is
یکشنبه 9 مرداد 1390 15:38
فک میکنم اولین بار که کلمه عشق رو شنیدم وختی بود که از مادرم پرسیدم روی این آدامسا چی نوشته گفت: لاویز ! گفتم: این یعنی چی گفت: یعنی عشق...! گفتم عشق ینی چی؟ گفت: یعنی دوست داشتن ِ شدید! از اون روز تنها آدامسی که می خریدم لاویز بود! نه به خاطر طعمش برا اینکه سریع کاغذ روشو پاره کنم و عکس شو ببینم که این بار دختر پسره...
-
یه ماهیه مُرده گربه اونو خورده..!
شنبه 8 مرداد 1390 14:39
دیروز خواهرم بدوبدو اومده تو اطاقم بوسم میکنه میگه: خواهر جون اینو برا غافل گیر کردن تو خریدم! میگم: دستت درد نکنه خیلییییییییییییییی نازه عجیجم...من عاشششق جینگیل مینگیلم میگه: میدونستم خوشحال میشی وختی دیدمش یاد تو افتادم! میگم: وااا..حالا من ماهیه ام یا گربه ؟! میگه خودت چی فک میکنی؟! والا من که متوجه نشدم!!! حالا...
-
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من غصه میخواد...
سهشنبه 4 مرداد 1390 15:24
برا اونی که نیست شماره 3 : امروز 4 مرداد ِ ، پارسال همچین روزی داداشی محسن ( باقرلوی کبیر کرگدن سابق!) منو تشویق کرد که یه وبلاگ بزنم و توی وبلاگم که من بهش میگم خونه و واقعن مث خونه خودم دوسش دارم درد دل کنم از روزمرهگی هام بگم...از دل تنگی ها و دل بستگی ها و غما و شادیا و هر مطلب دلی ِ دیگه.. سر در این خونه این جمله...
-
من حاضرم !
یکشنبه 2 مرداد 1390 16:09
همه چی آماده است حتی چمدون.. ضربان قلبم رو هزاره ! شمارش معکوس شرو شد...
-
است!
شنبه 1 مرداد 1390 15:52
همه ی راههایی که تو را به من می رسانند.............. !!!!
-
یک زن کُردی بستون!
سهشنبه 28 تیر 1390 11:47
حرف و سخن امروز بنده با پدر مادراس که بدون تحلیل و برسی یه چیزایی یاد بچه هاشون میدن که بعدن اگه بچه بیاد بگه بابایی مامانی این یعنی چی؟ عینهو یه چیزی می مونن تو گِل و جوابی براش ندارن مثلن همین شعرای کودکانه و نوستالژیک ِ ما.. و نمونه اش این شعربی سرو تهی که یادمون دادن: اتل متل تو توله گاو حسن چه جوره؟ خب تا اینجا...
-
شهر سیبیلوها!
چهارشنبه 22 تیر 1390 17:24
یهوو دارم میرم سنندج...! هیچی از این شهر نمیدونم جز اینکه سنندج مرکز کردستانه زبونشون کردیه..همیشه با یه دستمال به دست و دست تو کمر کُردی هم می رقصن!..به قول یارو پَــ نه پَــ میخواستی بندری برقصن! دیگه اینکه نزدیک رشته کوه زاگرسه و مردم شجاعی داره..و اینا.. دیگه اینکه شنیدم مردم غیور و غیرتی داره و فک میکنم هممه...
-
عشقتون جاویدان
دوشنبه 20 تیر 1390 12:35
کیامهر و مهربان عزیزم.. از خدا می خوام همواره زندگی تون سرشار از مهربونی و صداقت، گذشت ، درک متقابل و لبریز از آرامش باشه و از صمیم قلب می خوام که عشقتون تا ابد جاویدان باشه.تو رو خداااااا قدر همو بدونید هوای همو داشته باشید .الهی الهی الهی قربون هر دو تون بشم که انقد ماهین. روزتون مبارک! عزیزم بفرمایید کیک!.. آقایون...
-
اونا و عشق ها.. من و مشق هام..!
پنجشنبه 16 تیر 1390 12:00
چیلیک شماره 3 : یادش به خیر کوچه ی " آشتی " روبروی مدرسه مون..و خونه ی پلاک بیست با اون درخت انارش که خیلی دوسش داشتم، چه عشقایی که از این کوچه و کنار این خونه شروع و تو تموم شد...! و انارایی که اولین هدیه ی عشقی بود! و عهد وپیمونای سطحی و عمیقی که کنار دیوار همین خونه بسته و شکسته! شد... چند روز پیش بعد از...
-
گیرم که باخته ام...
دوشنبه 13 تیر 1390 15:22
دیروز داشتم ایمیلامو چک می کردم که غافل گیر شدم ! یکی از دوستای قدیمیم عکس خودمو برام فرستاده بود که زیرش یه جمله رو نوشته بود ، وختی خوندمش حس خیلی خوبی بهم دست داد.. میشه گفت یه جور دلگرمی یاااا....اعتماد به نفس. ... گیرم که.. گیرم که باخته ام.. اما کسی جرات ، ندارد به من دست بزند! یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد......
-
................!!!
یکشنبه 12 تیر 1390 11:57
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!! همزمانی حذف مجسمه آریوبرزن در یاسوج و تخریب مجسمه کالسکه در ساری، با نصب مجسمه اسکندر در مقدونیه !!!! پی نوشت: آریو برزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در سال 331 پیش از میلاد مسیح در یکی از نقاط کهگیلویه و بویراحمد در برابر یورش اسکندر مقدونی!!! به ایران زمین، دلیرانه از...
-
بابا جون کجایی که ببینی موهام درد میکنه..!!
چهارشنبه 8 تیر 1390 15:25
برااونی که نیست شماره 3 : صدمین پست تقدیم به روح ملکوتی حاج علی دیشب داشتم آلبوم بچگی مو ورق میزدم که تو به این عکس باباجونم رسیدم، تو چشماش زل زدم بازم مثل همیشم چشام اشکی شد مظلومیت و پاکی و خلوص تو چشماش موج می زنه... دراز کشیدم رو تخت و عکسشو گذاشتم رو قلبم .. یه لحظه رفتم به اون روزا.. ظهر پنج شمبه زنگ میزد میگفت...
-
پر از خالی بودن..
یکشنبه 5 تیر 1390 17:57
این روزا حالم خوبه..روحیه ام بد نیست.. یه حس خاص دارم که نمی تونم بیانش کنم...اومممم...حس ِ ..حس ِ خالی بودن سبک بودن..بی قید بودن..رها بودن...این روزا حس میکنم یه آلزایمر موقت گرفتم! هر روز که از شرکت که تعطیل میشم میرم پیاده روی.. میرم پارک یه جای دنج و ساکت رو پیدا میکنم و به صدای باد گوش میکنم .. هر روز دمبال یه...
-
شانس ِ لاکی لوکی یا تلاونگی؟؟!
یکشنبه 29 خرداد 1390 13:40
نمیدونم به شانس اعتقاد دارید یا نه؟! من که خیلی بهش معتقدم... به نظر من آدما دو دسته اند یا شانس دارن یا ندارن.. حد وسطی وجود نداره! بعضیا مث لوک خوش شانس! همه جا و همه وخت شانس دارن! یا مث من شانس ندارن و هیچ جا شانس بهشون نگاه نکرده و از لوک خوش شانس بودن آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتن و بس..... باور نمیکنی؟...
-
به یاد سین جیم های تمام نشدنی اش...!!
سهشنبه 24 خرداد 1390 15:48
یادم میاد شیش هفت سالم بود مامانم ظهرا به زور می گفت بخواب منم خوابم نمی اومد متنفر بودم از خواب ظهر فک میکردم خواب فقط برا وختیه که آفتاب میره و همه جا تاریک میشه! مامانم هر روز ظهر بعد از ناهار دوتا بالش می آورد مچ دستمو محکم می گرفت می گفت چشاتو ببند تا خواب نره تو چشات!! منم الکی چشامو می بستم تا صدای خروپُف ِ...
-
عادل ؟!!!
یکشنبه 22 خرداد 1390 13:30
برا اونی که نیست شماره 2 : عمر ما بین به چه منوال گذشت..این چهل روز..چهل سااااال گذشت..! برای از تو نوشتن هیچ وخت دیر نیست عزیز..یعنی برای نوشتن از مرام و مردونگی تو هیچ وخت دیر نیست. سالها تو قصه ها و از زبون بزرگترا و تو کتاب درسی ها شنیده و دیده بودم اما باورم نمی شد یه نفر انقدر فداکار باشه نمی خوام الکی تملق کنم...
-
اینجا چراغی روشنه..
چهارشنبه 11 خرداد 1390 13:15
برای اونی که نیست شماره 1 : کاش.. "حداقل" به اندازه ی " جـای " آن حلقه.. برایم "ماندنی" بودی عزیز لعنتی!........ ... ترانه های خوب برای بچه های خوب! شماره 1 : هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه هرروز از فکر سقوط با...
-
چش تو چش!
سهشنبه 10 خرداد 1390 12:09
تجربه ثابت کرده شماره ۱ : فک کن با رئیس شرکت یا دوستت یا همسرت دعوات شده بحث هم بالا گرفته، بالاخره این شر یا باید تموم بشه یا ادامه پیدا کنه و کار به جاهای باریک کشیده بشه هوم؟!! شما میخواین زودتر این مشاجره تموم بشه؟ آسون ترین راه حل : تجربه ثابت کرده .. برا اینکه دعوا ختم به خیر بشه بهتره زل نزنیم تو چشم طرف! چون...
-
به افتخار رفیق
شنبه 7 خرداد 1390 16:43
چیلیک: شماره ۱ به افتخار رفیق ..
-
میخوام خونه تکونی کنم کمکم کن عزیز..
چهارشنبه 4 خرداد 1390 14:39
سلام یه بار دیگه روز زن و مادر رو به همه ی بانوان بلاگستان تبریک میگم. آقایون خانوما در راستای اینکه حال من مث بهار میمونه گاهی ابری گاهی آفتابی گاهی رنگین کمونیه..و الان حالم بدک نیست ، تصمیم گرفتم چنتا بخش به وبلاگم اضافه کنم شاااااید از این حس و حال در بیام راجبه هممه این بخشا با دیگران مشورت کردم و روشون خیلی وخته...
-
به بهونه ی روز ِمون
سهشنبه 3 خرداد 1390 17:08
گوش کنید!..
-
خداحافظ...
دوشنبه 2 خرداد 1390 14:11
در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه ی زنده کشِ ِ " مُرده " پرست! تا هست می کُـشندش به خاری و جفا تا مُرد می برندش به عزت، سرِ دست!... در گذشت ناصر حجازی عزیز را تسلیت می گویم...
-
هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمی کنه..
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 15:11
برای تا ابد ماندن باید رفت ..... گاهی " به " قلب کسی... گاهی " از " قلب کسی... از دیروز دوباره بهم ریختم، آشفته ام..یه بغض تو گلوم گیر کرده..نفسم بالا نمیاد. با ریکاوری کردن فلشم دوباره همه چی برام زنده شده..نه..نه اشتباه نکن من مرض ندارم که بشینم خاطرات مرده مو نبش قبر کنم..مریض نیستم برا خودم یه...
-
لعنت به Recovery !!!
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 16:26
-
من عشق را...ولی از جدایی...!!!
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 16:01
(((( شیرزاد جان رخصت پهلون ... ))))) من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم پس هستم...
-
بمیرم برا مریم ..
سهشنبه 13 اردیبهشت 1390 09:56
غصه میخواد سفره شو باز تو باغچه ی من پَن کنه یکی بیاد.. یکی بیاد..این غما رو از دل من سَرَن کنه... خدایا به مریم صبر بده خواهش میکنم..خواهش میکنم..
-
مرگ پایان کبوتر نیست عزیز..
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 15:10
غمی چشمامو تنگ آب کرده دلم رو ماهی ای بی تاب کرده چقدر این تاقچه دلگیره وقتی اَجل شیرزاد ِ مونو قاب کرده ...
-
درد دارم یه عااالمه !
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 11:53
هر شب که از شرکت بر میگردم از کنار میوه فروشی سر کوچه مون رد میشم. هر بار به یه میوه ای گیر میدمو براش نق میزنم..دیشب نوبت گوجه سبزا بود! بهشون گفتم لعنتیای ترش ِ سبز ِ خوشمزه بخورمتون خام خام! دلم تنگیده براتون خب! و... ای تف به این شانس! یکی رو هم نداریم خودمونو براش لوس کنیم براش نق بزنیم تا هوس کردیم بگیم نمک دون...
-
به رنگ مَرررررد!
یکشنبه 28 فروردین 1390 15:41
وختی رفته بودم مشهد تو بازار رضا پر بود از مغازه هایی که زعفرون می فروختن. اونم چه زعفرونایی..خوش رنگ و خوش عطر و البته خداتومن ! همیشه زعفرون که می بینم یاد خدا بیامرز خسرو شکیبایی تو سریال خانه سبز میافتم که هنوز که هنوزه دوسش دارم و یه دنیا خاطره باهاش دارم. یاد اون جمله اش میافتم که به فرید (رامبد جوان) می...
-
روزی به نام روز مبادا نیست..نیست..نیست
چهارشنبه 24 فروردین 1390 15:57
وقتی تو نیستی وقتی تو نیستی... نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم... عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا.. اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست!! آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای...