هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

شانس ِ لاکی لوکی یا تلاونگی؟؟!



نمیدونم به شانس اعتقاد دارید یا نه؟! من که خیلی بهش معتقدم... به نظر من  آدما دو دسته اند یا شانس دارن یا ندارن.. حد وسطی وجود نداره!
بعضیا مث لوک خوش شانس! همه جا و همه وخت شانس دارن! یا مث من شانس ندارن و هیچ جا شانس بهشون نگاه نکرده و از لوک خوش شانس بودن آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتن و بس.....

باور نمیکنی؟ عرض میکنم ختمتت!..
دیروز مرخصی ساعتی گرفتم رفتم بانک حقوق اردیبهشت و خردادو بگیرم و یه سری کارای بانکی رو انجام بدم یه خانومه تو صف بود مبایلش زنگ خورد یه صحبتی کرد و نوبتشو داد به یه دختره سوسول جینگیل مستون! که همون لحظه اومده بود و کلی هم عجله داشت و رفت!! بعد از شصتا آدم نوبت به ما رسید ، یارو کارمند بانکه میگه شبکه قطع شده برو فردا بیا هر چی فحش بلد بودم حواله شانسم کردم!
...
یه بنده خدایی از 17 سالگی خاستگارم بود..اون موقع که اومد خاستگاری آه در بساط نداشت قیافه اش شبیه هویج پلاسیده بود! دراز و دیلاق! کاروبار و درآمدشم معمولی نزدیکای خط فقر بود! یه نمه هم بگی نگی اخلاق نداشت خیلی هم خشک و رسمی بود.کلهم باب میل من نبود منم جواب منفی بهش دادم.

پنج شمبه شب تو یه مهمونی بعد از هفت هشت سال دیدمش...آقا شُکه شدم.. پسره ی چُلمن با پارتی رفته تو یه شرکت صادرات فرش تو کیش استخدام شده..سانتافه زیر پاش همچی بگی نگی نمکی و خوشجیل و موشجیل شده هیکل ورزشکاری..گلاب به رو تون یه ارزن هم شیطون میطون!و خوش برخورد، خلاصه.. رفته با دختر حسابدار شرکتشون نامزد کرده !! همه میدونن من اصلن آدم حسود مسود و بخیلی نیستم که فک کنید از حسادتم اینا رو میگم نه .. خدا شاهده دختره انقد زشت و شلخته و گند دماغ و افاده ای بود که حال همه بد شده بود.. به جون خودم..این پسره مث چی از سر و کولش بالا میرفت و قربونش می شد..! می خواستم با تبر نصفش کنم!
 آخه من الان نباید یه فحش تمیز تقدیم این شانسم کنم؟! اون زمان که اومد خاستگاری ما مث شیر برنج بود الان برو نیگاش کن....!!

خلاصه اینا فقط دوتا نمونه از بد شانسیای من بود، خدا کنه شانس به همه رو کنه به همه...اگه وخت کرد به ما هم همین طور!

نظرات 35 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 01:45 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

سلام
اول؟

علیک سلام

سحر یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

آخ جونم!!!!!!!!!!!!!!!!
میبینم که اولم!!!

قربونت بشم حالا تو وبلاگ کیامهر یا کرگدن اول بشی یه چیزی نه اینکه ذوق کنی برا اول شدن تو وبلاگ زاقارت ما والاااااااا

سحر یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

آی گفتی هیچکی جان!
کلا هرکی به پست ما میخوره چپل چلاقه! همینکه رومونو میکنیم اونور میشه براد پیت!
والله با این نوناشون!

سحر جون هیشـــکی نه هیچکی
آی گفتی خدایی گل گفتی...والا با این نونا شون ..
شانسم نداریم
خدا رو شکر خشک شده درخت شانسمون..

تیراژه یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 03:38 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام هیشکی عزیز
بانک و اینا که کلا بدجوری واسه من نوستالوژی بدشانسی داره..ولش...اما اون آقای محترم...حالا الان واقعا به دلت میشینه؟یعنی اگه اون نامزدی ب هم بخوره حاضری باهاش ازدواج کنی؟این سوالم جدیه...و فقط برای کنجکاوی.....

سلام عزیز
ای بگی نگی...البته این فقط ظاهر قصه اس و اواز دهل که از دور خوشه !
من که نمیدونم واقعا اخلاقشم خوب شده واقعن یا نه؟
ضمنن خدا نکنه نامزدیش بهم بخوره..

الهه یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 04:16 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام آجی.....
به شانس اعتقاد ندارم راستش...ولی تا دلت بخواد به اختیار و انتخاب خودمون اعتقاد دارم....
کار اون خانومه که نشونهٔ اختیار خودش بوده....دختره هم بهش لطف شده دیگه....
جواب رد به اون خواستگار هم انتخاب خودت بوده.....
اگر از آینده خبر داشتیم خیلی تصمیما رو نمیگرفتیم....
دلم تنگ شده واست...زیاااااااااااااااااد....
مراقب خودت باش آجی خوشگلم

سلام خانوووووووم
لطفش شد یه هو ووووو؟
انتخاب خودم بود اما تغییر کردن اوضا و احوال و اخلاق پسره چی؟
قبول دارم کی میتونه پیش بینی کنه آینده رو؟؟؟؟
دل منم آجی پس کی امتحانات تموم میشه؟

تو ام همین طور..

کورش تمدن یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
راستش منم شانس رو قبول دارم البته نه به اون حدت که شما گفتی
خیلی وقتا شانس بهمون رو میاره ولی قدرش رو نمیدونیم
مگه اون پسر اول نیومده بود خواستگاری شما؟الان از کجا میدونی اون دختره شانس آورده؟
یه نکته دیگه اینکه من معتقدم اگه بشینیم و غصه بدشانسیمون رو بخوریم بازم بدشانسی میاریم.بقول معروف انرژی منفی میدیم
به نظرم تلاش و کار و امید شانس نیاره واسه آدم

سلام
خب این یه نظر شخصیه
آره البته اگه رو بیارههههههههههههه
اومد اما چه جوری ؟!! چلمن و بد اخلاق
من نگفتم اون دختره شانس آورده گفتم من شانس ندارم کللن...
آره خب اینم حرفیه سعی میکنم امید داشته باشم

نیمه جدی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 06:40 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

من به شانس اعتقاد دارم ولی وقتی که بدشانسی میارم عین این اسگلا میگم : شااااااااید یه حکمتی در کار بوده والله! با لهجه بخونیش متوجه میشی که چقدر اسگلانه میگم!
انتخاب و این جور حرفا اونم تو مملکت ما یعنی تلاونگی ترین موضوع! فقط شانس و اتفاقه که حرف اولو میزنه!

اوهوممممممممممممم

دلارام یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

سلام هیشکی جونم
به شانس اعتقاد دارم شدیییییییییییییییییید .دقیقا به همین میزان !!
آخ آخ حالی که داشتی در زمان قطع شبکه رو کاملا درک میکنم.چون این بلا سر خودم بارها اومده (توجه کردی که بنده هم بی شانسم !)
هویج پلاسیده !!!! مردم از خنده خیلی باحال بود .

ایشالا شانس همینجور کیلو کیلو بهت رو کنه که همش با خودت بگی : منو این همه خوشبختی محاله محاله

سلام عزیز..
پس هم دردیم؟
خودمم بعدن که خوندم مردم از خنده
خدا از دهنت بشنفه

کرگدن یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

پیشونی منو کجا میشونی ؟ ...

جانا سخن از زبان ما می گویی؟...

نیکی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://razmemoshtarak.blogfa.com

بابا باز خوش شانسی که 17 سالگی خاستگار داشتی....!حالا هویج پلاسیده یا گوجه تلیده یا هر چیزی....!من چیکار کنم....؟

من از سیزده سالگی خاستگار داشتم...شاید چون یه کم درشت مرشت بودم
اولش که مهم نیست ...عاقبت زندگی مهمه..

حبیب یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:54 ب.ظ http://artooni.blogsky.com


بیایید حرفهای من و مریم شیرزاد بشنوید

اومدم

آوا دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 04:23 ق.ظ

نمیدونم عزیزم.راستش من به
شانس اعتقادی ندارم.اما
اینکه شمااگه میگین
شانس هست حتما
هست دیگه!آیکون
هم دردی.هوم!
یاحق...

بابا هم دررررررررررررررررررد قربون شوووووووووووووووماااااااااااااااا

سارا دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 08:41 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

سلام هیشکی جون
آآآآآآآآآآی گفتی این شانس ما که کچله ی لاخ مو ام توش پیدا نمیشه
حرف بانکو که نزن حالم بد میشه هر دفه رفتم بانک سیستم قط بوده من موندم اینا تو بانک چیکا میکنن پس
در مورد اون پسره ام که اصلا ولش کن بهش فک نکن افسردگی حاد میگیره آدم
تو خودت ماششششالا از هر دستت هزار تا انگشت میریزه چیه اون پسره ی لا قبا
برو پشت در خونتونو نگا کن ببین زنبیل گذاشتن
حیف تو نیست

شلاااااااااااااااام
نه بابابهش فک نمی کنم محض خنده گفتم وگرنه اون الان با شاهم فالوده نمی خوره

حدیث دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 09:17 ق.ظ http://khatkhatihayman.blogfa.com

سلام عزیزمم
شانس به نظر من تا حد زیادیش دست خود آدمه..
با حرف های دوست خوبم کوروش تمدن موافقم..
البته تلقین هم موثره ها.. اینقدر گفتی من بدشانسم هی بدشانسی میاری..

سحر دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 10:29 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

اولا که اصلا هم زاقارت نیست. خواهش میکنم دیگه به دوستان من و وبلاگهاشون توهین نکن!
دوما عذرخواهی بابت سوتی هیچکی نوشتنم. همون موقع فهمیدم ها اما راستش زورم اومد درستش کنم. فکر کن.........
چقدر تنبلم!

بی خیال منم خیلی وختا زورم میاد اشتباهاتمو درس کنم کی به کیه بابا....

مهربان دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.mehrabanam.blogsky.com

البته یه چیزی هم هستا...
ببین اون بیچاره چه آتیشی گرفته تو رو دیده
که الان اینقد خوشگلی
البته اون موقع هم حتما بودی ولی من که ندیده بودمت...
اصلا ولش کن

خلاصه بگم هردوتون بد شانس بودبد

مهربان الان که مالی نیستم ولی دوران نوجوونی خیلی ضایع بودم یه کیلو سیبیل و ابرو فک کن

حبیب دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://artooni.blogsky.com


سلام خوبی

کلی من و کیامهر واسه بدشانسی دومت خندیدیم

اما هیشکی جان اینطور نیست
در مورد موضوع دوم رو میگم

پول و قیافه خوشبختی نمیاره

بیا من خودم پول سانتافه رو بهت میدم برو بخر سوارشو
اما وقتی آرامش و امنیت و دل خوش و امیدی برای زندگی نباشه
آیا میشه زندگی کرد
بخدا اینطور نیست
خیلی چیزها تو زندگی هست که شاید به بد شانسی ربطشون بدیم اما واقعیت زندگی هست
باور کن خود من حاضرم شب نون خشک بخورم اما بتونم راحت سرم رو بالش بذارم و تا صبح بخوابم
پس دیدی خوش شانسی هیشکی جان
غصه پول و ماشین و ... نخور
پیر میشی دیگه کسی نگات هم نمیکنه
شوخی کردم قاطی نکن

سلام خوبم
ایشالا همیشه دلتون شاد باشه..

منم میدونم خوشبختی نمیاره اینا رو برا خنده گفتم و اینکه شانس واقعا تاثیر داره تو روند زندگی آدما.

آقااااااااااااا شما برو براما سانتافه بخر مدیونت باشم اگه باهاش نرم صفا سیتی و خوش گذرونی

منم همیشه دعام برای خودم و دیگران رسیدن به آرامشه ...چون اگه آرامش نباشه هیچچچچی ارزش نداره

من عمرا غصه پولو بخورم
فک کردی الان 14 سالمه؟ پیرم دیگه

علیرضا دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 12:53 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

خب
شانس شما الان جمع شده احتمالا یه روز همش یه جا میباره رو سرتون ... مثل بارون بهاری و هوای زندیگیتونو دلپذیر میکنه ...
حتما !

خدا کنه عزیز همچنین برا تو....

مرضیه دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 04:54 ب.ظ http://artmiss.blogsky.com

سلام
دست گذاشتی رو دلم به نظرت آخر عاقبت امثال ما چی میشه! بهتره دلمون رو خوش کنیم

آلن دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

من از تو بدشانس ترم.
منم قرار بود با یه دختره ازدواج کنم. وضع مالی دختره مثل من بود. ساده.
آقا بی خیالش شدیم.
زد و رفت زن یه مرد دیگه شد.
آقا الان بیا ببین چه وضعی داره. چه خونه ای. چه ماشینی. چه دم و دستگاهی. چه ...

(میدونم چی میخای بگی هیشکی جان. آره. من به روح اعتقاد دارم)

واااااااااااااااااای از کجا میدونستی میخوام اینو بگم ؟

غرولند سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 08:56 ق.ظ http://arashaminzadeh.blogfa.com

بهتره از این به بعد به هر درپیت و پلاسیده ای که اومد خواستگاریت جواب بله بدی که به این مصیبت دچار نشی البته یه بدی داره . . . با توجه به شانس تخیلی تو اون پلاسیده پلاسیده تر می شه

آره والا مام که شانسمون تلاونگی یارو رسمن نابودمون میکنه

سمیرا سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 01:23 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

دقیقا منم اینو بارها دیدم..یارو تا دیروز نمیتونست دماغشو بکشه بالا حالا بیا ببین چند نفر کفشاشو جفت میکنن... منم جزء اون دسته ای هستم که شانس ندارن

بمیرم الهی غصه نخور خودمونو عشقه ..فعلن روزگار این مدلی داره بازی درمیاره بی خیال

کوآلا سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://www.kouala.blogsky.com

بعععععععععععله

شانس !!
اساسا ما نداریم !

هاله بانو چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

یعنی عین خودمی ها
کپی برابر اصل خودم
من اگه برم لب دریا دریا خشک می شه
باید با یه آفتابه آب برم که از شانسم اونجا که برسم کاشف به عمل می یاد آفتابه سوراخ بوده ...
در مورد اون خواستگار خیلی خندیدم چون تجربه اش رو یه جورایی داشتم
قربونت برم من که می گم پیرم تو هم که می گی پیری پس الان کی جوونه اونوقت؟

ziba چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

منکه میگم هیشکی مثل من بد شانس نیست
ولی من میگم قسمت هرکسی به شانس ربط نداره

ziba چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 01:31 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

چرا اینقدر میگمو به کار بردم

حمید چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

چشمت کردن! یکی از اینا بنداز گردنت صبح به صبح هم با خلوص نیت و قلب پاک دعا کن بی برو برگرد طرف سر یه ماه پس میفته زنش هم ایدز میگیره خیالت راحت میشه! (مثلا خیر سرم الان بهترین حالت رو تصور کردم!)...

http://pasaj.yektashop.com/catch/data2/2010-04/a27203/1255589192.jpg

البته در این نمونه ای که عکسشو گذاشتم انگار کیبورد دعانویسه خراب بوده روی "ح" و "1" گیر داشته! تو یه دونه خوبشو بگیر که خدایی نکرده عوارض نداشته باشه!...

زیتون چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 08:49 ب.ظ http://zatun3013.persianblog.ir

شانس خرافات است اکثرماایرانی ها خرافاتی هستیم متحجرهستیم عقب مانده ازقافله علم هستیم

مهدی پژوم چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام مونا بانو...
ما هم دلتنگ ایم. کاش فرصتی فراهم شود و باز کنارتان بش ایم...
پاینده و سرزنده و خو ب باش اید بانوی خوب...

حبیب پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 05:59 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

امروز رفتیم بهشت زهرا سر خاک شیرزاد
جای همتون خالی بود

کلاسور پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

بالاخره هندونه ی دربسته هست دیگه !!!!!

دلارام شنبه 4 تیر 1390 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام هیشکی جونم . اومدم یه سلامی عرض کنم و حالت رو بپرسم .

مهدی پژوم شنبه 4 تیر 1390 ساعت 01:31 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام بانو...
شاید ستاره اقبال ما هم گوشه ای خفته باش اد و روزی بدم اد. کسی چه می دان اد...

افشانه شنبه 4 تیر 1390 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.mahemehri.blogsky.com/

من به شانس اعتقاد دارم که هست ولی
عزیز دلم تو بگرد دنبال شانست ببین کجاست!!!

الی یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 12:45 ب.ظ http://aghayedeyekmatars.blogfa.com

سلام هیشکی جون. خیلی باحال نوشتی. راستی مطلب سین جیمتم خیلی باحال بود. میشه اینجا بگم؟
من همش موقعی که مامان کار داشت یا مثل مامان شما خواب بود کفش پاشنه بلندای مامانمو کش می رفتم و می پریدم توی حیاط و آی تق تق با هاشون راه می رفتم بعد که یه وقتایی می خوردم زمین یه جوری جای زخما رو مخفی می کردم که مامانم نفهمه اما خب بالاخره یه جوری رو میشد!!
راستی پیش منم بیا.
منتظرتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد