-
شونصدو هزاااارتاااااااو هففففتااااااااااااا خوشحالی!
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:44
اول نوشت: من امروز شونصد و هزارتاااا و هفففتااااااااا خوشحال و بال بالی می باشم..! آخه اولین حقوق برای اولین ماه کارم تو این شرکت رو گرفتم. خدا رو شکر رسمن قراردادو امضا کردم. نمیدونی چه لذذتی داره طعم شیرین این اولین حقوق!به رسم بچچه های شرکت هوار تومنشو براشون شیرینی گرفتم..! امشبم میخوام برا مامان اینا هدیه بگیرم،...
-
همین..
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:43
ای خدای بزرگ... به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم ،کمی با کفشهای او راه بروم..!! "دکتر علی شریعتی" *****
-
نقطه چین...
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:42
همه فک میکنن یه روز اومدی، چند روزی بودی و یه روزم از خجالتت بی خدافظی رفتی! هی چپ و راست منو نصیحت میکنن که فراموشش کن،بهتر که رفت، بهتر که بر نمیگرده! اما چقد سادن! خبر ندارن که تو یه روز اومدی و برا همیشه تو خونه دلم موندگار شدی.. صابخونه شدی.. حالا هی من این درا رو میبندم، اما تو مثل یه نسیم آروم و دلبرانه از...
-
شازده کوچولو
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:42
اول نوشت: من از بچگی عاشق کتاب شازده کوچولو ( یا همون مسافر کوچولو ) بودم. همیشه آرزو می کردم ، که ای کاش منم یه سیاره کوچیک برا خودم داشتم. هلاک اون گل سرخش بودم که بهش با یه آب پاش آب میداد! گلی که مونسش بود، هم صحبتش بود...رفیقش بود...زندگیش بود..تنها دلمشغولیش بود...همه داراییش بود... *** بعدن نوشت: الان از ذوقم...
-
رهگذر
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:41
صبح روزی پشت در می آید و...من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و...من نیستم یک نفر دلواپسم، این پا و آن پا می شود کاری از من بلکه بر می آید و... من نیستم خوابی یا بیدار ؟ باز هم در می زنند نامه هایم از سفر میآید و... من نیستم در خیابان، در اطاقم ، روی کاغذ پشت میز شعر تازه آنقدر می آید و...من نیستم بعد ها وقتی که تنها...
-
اما من تنهام..
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:41
دیشب تو مهمونی دوستم: هر کی اومده اینجا یا با همسرشه یا با دوستش! کسی حواسش به من نیست ، دوتا دوتا دارن حرف میزنن .. اما من تنهام... *** بعد از مهمونی ساعت ٩:٣٠: همه دو نفر دو نفر با ماشین خودشون میرن خونشون . اما من تنهام... *** تو خیابون منتظر ماشین: یه تاکسی ام پیدا نمیشه...کاش آژانس میگرفتم.ماشینای مدل بالا و مدل...
-
سالگرد لعنتی...
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:38
دیروز پنجمین سالگرد لعنتی بود.. مجلس ترحیم گرفته بودم. صاحب عزا من بودم. چشمام به در خشک شد و تو برای " عرض تسلیت نیامدی...! " *** - قاضی: شروع جلسه بدون مقدمه من حرف میزنم وتو مثل مجسمه تو پشت میز شاعریت عاشق منی بی بوسه..بی معاشقه.. حتی مکالمه.. ... " فقط " سه ماه بعد " ، پس از شعر های تو....
-
درباره ی نو رسیده و خونه ی نو
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:37
سلام. سه روزه من دارم خودمو میکشم تا بلاخره این خونه، خونه بشه.خوب بلاخره اسباب کشی وسروسامون پیدا کردن این دردسرا رو داره دیگه!شووما به بزرگی خودتون مارو ببخشید. من همیشه امید داشتم یه وبلاگ بسازم و چون معتقدم که آرزوها بگیر نگیر داره ، رویا هم که دست نیافتنیه پس باید امیدوار بود که بشه رسید. من امیدوارم که اینجا...
-
بعد از تو..
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:35
هرگز نیندیشیده ام آری ،که بعد از تو... این دل ندارد هیچ دلداری که بعد از تو... پشت دلم از رفتنت خم می شود اما تو غافلی از کوه آواری که بعد از تو... یادت می آید نیمه شب ها درد و دلها را ؟ من مانده ام تنها و دیواری که بعد از تو... چیزی نمی خواهی بگویی این دم آخر..؟ م..م..من..ف..ف..فکر..کردم حرفهاداری، که بعد از تو... من...
-
سلام
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:33
سلام به همه! سلام به آنهایی که دوستشان دارم وآنهایی که ندارم! سلام به آنهایی که همواره کنارم هستند و آنان که هستند اما نیستند...! سلام به آنان که با نبودنشان این دل، این دل بیقرار میگیرد. سلام به او که... او که... که نیست...و رفت... وبا رفتنش داغ گذاشت به این دل... که تنها دلخوشم به نامی محو از او... سلام به دل زلال...