هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

شونصدو هزاااارتاااااااو هففففتااااااااااااا خوشحالی!



اول نوشت:

من امروز شونصد و هزارتاااا و هفففتااااااااا خوشحال و بال بالی می باشم..!نیشخند

آخه اولین حقوق برای اولین ماه  کارم تو این شرکت رو گرفتم. خدا رو شکر رسمن قراردادو امضا کردم. نمیدونی چه لذذتی داره طعم شیرین این اولین حقوق!به رسم بچچه های شرکت هوار تومنشو براشون شیرینی گرفتم..! امشبم میخوام برا مامان اینا هدیه بگیرم، شامم میخوام ببرمشون بیرون. سه تا دیگه از بچچه هام گفتن شیرینی نگرفتی نیا...!نوش جووونشون باشه که شادم با شادی همه شون..

بعد از این همه سختی و اینورو اونور کار کردن ..بعد تحمل هزار تا حرف و برخورد از کس و ناکس..بعد خورد شدنای پی در پی..بعد مخالفتهای مامان اینا برا اومدن به اینجا..بعد از سر کردن با چندر غاز حقوق از سر اجبار... نمی دونی چه لذتی داره این اولین حقوق..

همزمان با گرفتن پول از صندوق شرکت ، یه خبر خوب دیگه بهم دادن که الان کله قند تو دلم آب شد از خوشحالی.. ،بهم گفتند بیمه ام  شدم...  خدایا شکرت دارم از ذوق مرگی میهمیرم!!فرشته

***

میان نوشت:

یاد اولین حقوقم افتادم... ۵ سال پیش.. شصت هزارتومن بود!! یک ماه تموم ٨ صب تا ٨ شب کارمیکردم..شب که می اومدم خونه مثل جنازه بودم.. یادم نمیره دو هفته از سر برج گذشته بود و من هنوز حقوقمو نگرفته بودم .. به مدیرمون که از قضا شوهر دوستم بود گفتم شما نمی خواین حقوق منو بدین ؟ با تعجب نگام کردو گفت :... ....!!

خشک شدم..یخ کردم .. قفسه سینم داشت از درد می ترکید...مُردم وختی بهم گفت اون...حقوقمو گرفته و از طرف من گفته برا خرج بیمارستانم میخوامش ...!!!

آخه با انصاف ...با معرفت... با غیرت...شصت تومن چه دردی از تو دوا میکرد؟ این قدر مهم بود که بخاطرش.. منو جلوی دوستمو شوهرش خورد کنی؟!

***

اون روز سوختم اما دم نزدم..به روت نیاوردم .. یک ماه هوا خوردم...زجر کشیدم اما سکوت کردم..!!! اما الان بهت میگم نابودم کردی ... اون اولین زخمی بود که به روحم زدی..خیلی کاری بود... تو اون روز انگار نذر کرده بودی تا ابد نذاری اشک چشام خشک بشه..!!! نذرت قبول..!!

شیرینی این حقوق هرقدر که باشه طعم تلخ اون جریانو از ذهنم پاک نمی کنه..!! کاش میتونستم آتیش این دلمو روشن تر شرح بدم...

***

خدایا شکرت برا این شادیای ـ لحظه ای... همینا رو هم ازم نگیر... خواهش،خدا خواهش خواهش...

***

آخر نوشت: 

به قول مریم:

برو تا همه بدونن که سفر اون قدا بد نیست

واسه گفتن تواما... هیچکی شاعری بلد نیست

 زری جان ،سفر به سلامت عزیز ِ دل...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد