هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

عادل ؟!!!

برا اونی که نیست شماره 2 :

عمر ما بین به چه منوال گذشت..این چهل روز..چهل سااااال گذشت..!



برای از تو نوشتن هیچ وخت دیر نیست عزیز..یعنی برای نوشتن از مرام و مردونگی تو هیچ وخت دیر نیست. سالها تو قصه ها و از زبون بزرگترا و تو کتاب درسی ها شنیده و دیده بودم اما باورم نمی شد یه نفر انقدر فداکار باشه نمی خوام الکی تملق کنم ها نه خودت میدونی که حرف دلمو دارم میگم. منم مث خیلیای دیگه فقط وبلاگتو خونده بودم و فقط یک بار دیدمت و خیلی راحت بدون دودوتا چارتاهای معمول به لیست دوستای صمیمی ام اضافه شدی و نمیدونم این از شانس گند من بود یا از بد روزگار که این قد زود بارو بندیلت رو بستی و رفتی .هنوز شکه ام و باورم نمی شه..خدایی این رسمش نبود داغتو به دل همه بذاری بری..

اصلن ما هیچی..چطور دلت اومد مریمت رو تنها بذاری؟ تنها که میگم یعنی تنهـاااا به معنی واقعی که خودم با رگ و خونم حسش کردم.. مریم الان داغه نمیدونه چی شده شاید میدونه ما نمیتونیم خودمونو جای اون بذاریم.. حالا هرچی بگذره عمق این زخم بیشتر میشه و جای این زخما بیشتر میسوزه .

تو بهشت زهرا خیلی راه رفتم خیلی انقدر که از مزارت دور بشم و صدای زجه هامو کسی نشنوه.. خیلی گریه کردم خدا رو صدا کردمو گفتم این عدالتی که تو ازش دم میزنی کجای این زندگی وجود داره که من نمی بینم؟!

هر کی گناه کار و ظالم تره خوشبخته و تو رفاه و آرامش.. هر کی سالم زندگی می کنه روزگارش سگی و پر از غم و نکبته و سختیه!! قرنهاست فقط یه مشت وعده وعید تحویلمون دادی! معلوم نیست آخرش در عوض تحمل این دردا همونی که تو گفتی میشه یا نه !!

خب باید خدمت خدا عرض کنم که مردشور این عدالتت رو ببره !! که هیچ جای زندگی جد در جد ِ خودم و اطرافیانم کور سویی از عدالت ندیدم!

انقد گریه کردم که نفسم دیگه بالا نمی اومد..افتاده بودم کنار یه قبر و تا می تونستم زار می  زدم. شاید بذارید به حساب خود خواهی دیونگی نفهمی یا هر چیزه دیگه ، اما من نه برای شیرزاد گریه می کردم نه برای خانواده اش! من برای این بی عدالتی گریه کردم برای مریم شیرزاد برای خودم و برای تنهایی همه زنهای روی زمین که با نبودن و رفتن یه نفر از تو زندگی مون کل این زندگی  به فنا میره و همه چی برامون بی معنی و پوچ میشه . اگه هممه عالم هی تو گوشمون از امید داشتن و آینده ی روشن بگن و نصیحتمون کنن سر سوزنی از سوزش ِ تاولای قلبمون کم نمیشه!

داشتم میگفتم که افتادم کنار یه قبر و گریه می کردم یه دفعه یکی اومد بالا سرمو دستمو گرفت گفت بلند شو..کسی ات مُرده ؟ گفتم بله گفت همسرت؟!! بغض داشت خفهم می کرد الکی گفتم آره هم همسرم هم برادرم( شیرزاد ) گفت خدا صبرت بده هم داغ برادر دیدی هم همسر..؟!! خیلی سخته..مذارشون کجاست؟ گفتم همین نزدیکیا.. گفت برو سر مذارشون براشون دعا کن قبرو بغل کن گریه کن ، درد دل کن آروم میشی!... بعد آروم آروم رفت.....

من مونده بودم با یه بغض لعنتی که یهو منفجر شد! گفتم خوش بحال مریم حداقل یه قبر هست که هر وخت دلش تنگ شد بیاد کنارش و گریه کنه و آروم شه اما من چی ؟! با مشت می کوبیدم به قبرا میگفتم عزیز لعنتی ِ منو ندیدین؟! نعره می زدم عزیز لعنتی کجایی آخه؟! زنده ای یا مُرده؟ مُردم از چشم انتظاری و بلاتکلیفی ...لعنتی........

 ...

برای شادی روح شیرزاد عزیز و آرامش مریمش دعا کنید.

 ...

 چیلیک شماره 2 :قابل توجه بابایی کیامهر!

اینجا برام دعا کن..


نظرات 29 + ارسال نظر
آلن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

در مورد عادل بودن و یا بی عدالتی خدا جددن نظری ندارم.
باور کن ، بعضی وقتا به این فکر میکنم که یا خدا وجود نداره و یا اینکه اگه وجود داره ، به کار ماها کاری نداره.
ولی هنوز به نتیجه قطعی نرسیدم.

آلن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:18 ب.ظ

روح شیرزاد عزیز شاد باشه ...

هیشکی! یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:42 ب.ظ

روحش شاد

کیامهر یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

هی هی هی
هیشکی جان دخترم
چی بگم آخه ؟
خدا به همتون صبر بده ایشالا
به تو به مریم به همه اونایی که به کمکش نیاز دارن
خدا به همه دلشکسته ها دلمچاله ها کمک کنه

هی هی هی
بابایی کیامهر
خدا سرش جاهای دیگه گرمه..

وانیا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 03:05 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

عکس قشنگ اما دردآوریه
روحش شاد

اوهموم

رها بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://rahabanoo.blogsky.com/

روحش شاد و دل مریمش آروم ...

خداکنه مریم آروم تر بشه..

تیراژه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

هیشکی بانو........من به عدالت خدا شک دارم .این کفره الان؟
واسه من این چهل روز با همه ی عذابش ولی خیلی زود گذشت..مسخره است نه؟!
و در آخر......سلام.

هیشکی! یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 04:44 ب.ظ

اولن در اول علیک سلام
دومن نمیدونم کفره یا نه اصلن چرا حرفای دل ما حرف حساب ما کفره کارای اون درست و بی عیب و نقص؟؟؟

سومن نه که مسخره نیست..

دلارام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 06:30 ب.ظ

نمیدونم چی بگم هیشکی جون ، واقعا نمیدونم ... خدا به مریم عزیز صبر بده و همین طور به همه اونهایی که غم فراق دارند .
چیلیکت خیلی جالب و عمیق بود!

ایشالا

واقعن ؟ جالب بود من که عاشقشم ساعتها نگاش میکنم این عکسو تو مشهد انداختم.

کورش تمدن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
واسه همه مون پیش اومده که به عدالت خدا شک کنیم
فقط آرزو میکنم زودتر آروم بشی
آرزو میکنم روزهای خوبی درپیش داشته باشی

سلام
آره برا من خیلی پیش اومده..
مرسی عزیز منم برا شما آرزو های خوب میکنم.

هلیا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

عزیزم ..........
با این قسمت متنت موافقم که گفتی چه بده که با رفتن یه نفر تمام زندگی آدم عوض میشه ...... بهشتش میشه جهنم ...........
واقعا این خیلی بده .
کاش خدا به هرکسی که دردی میده توان تحملش رو هم بده.

آره ما ایرانیا اصولن خیلی عاطفی هستیم حالا یکی کم یکی زیاد من جزئ دسته سومم ! خیلی زیاد عاطفی ام دلم برا مورچه ها که بچه ها تو لونه شون آب می ریزنم میسوزه..
من به همه چی یا خیلی دیر دل می بندم یا اگه دل ببندم و اعتماد کنم از جون مایه میذارم شاید این جزئی از ضعفای بی شمارم باشه

شیر و خورشید یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 08:54 ب.ظ http://www.2maa.blogsky.com

سلام هیشکی جون
آره عزیز من هم به عدالت خدا شک دارم
هر کی با صداقت تره بیشتر تو سری می خوره
این دردها قد دل ما نیست
از دل و رودمون زده بیرون

روح شیرزاد عزیز شاد

سلام خانمی
آره قبول دارم قد دل ما نیست

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 09:46 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

عصر بدی بود هیشکی خیلی بد ...
وقتی داشتیم بر می گشتیم تو ماشین آقای باقر لو نمی دونم برای چی بود که گفتن خدا ببخشه نا خواسته جواب دادم یکی باید خودش رو ببخشه ...
من کافر و ملحد قبول اما این عدالت نیست ...

آره هوای گندی هم بود دل گیر بارونی ..

آره عدالت اگه اینه من حالم از عادل بودن بهم میخوره

کرگدن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

آدما متخصص گم شدنن !
باور کن بچچه ...

قبول دارم داداشی..
و متخصص خیلی چیزای دیگه...

حبیب یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://artooni.blogsky.com


سلام

شیرزاد رو خدا رحمت کنه و صبری به مریم و خانواده اش بده

از بابت حضورتون هم ممنونیم ایشالله خیر این دنیا و اون دنیا نصیبتون بشه

راستی خیلی واسه من کلاس نذاشتی؟؟؟؟

نوشتی آقای حبیب اما همون حبیب هم مینوشتی کافی بود
ما یک آبدارچیی بیش نیستیم آقا برای اربابان و بزرگان است نه برای کسی که برای امثالی مثل کیامهر چایی میاره و زیره پاشو جارو میکنه

بالاخره از لطفتون ممنونم

سالم و خندان باشی

سلاملکن!
ایشالا...
من که کاری نکردم وظیفه ام بود..

نه بابا شما سرورید این چه حرفیه

همچنین

مریم همسفر شیرزاد دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 12:01 ق.ظ

این جمله این چند وقته داره گوشمو پاره میکنه مونا جونم


ظالم همیشه سالم

و صددر صدهم بهش ایمان آوردم

یه چیز دیگه هم اینکه تازگیا این آیه معنیش عوض شده

هل جزاءالاحسان الا الاحسان

معنیش میشه؟

آیا جواب خوبی و نیکی و احسان چیزی جز مرگ است؟

این برای شیرزاد منه

مونا جان این دنیا برای آدمایی مثل من و تو هیچ چی تو مشتش نداشت و نداره

هیچ چی

خدا سرش با یه عده دیگه گرمه

مریم و مونا کین؟

سلام گلم
چه جمله ی تلخی بود نشنیده بودم هیچ وختم یادم نمیره..

آره قبول داغرم بارها این جمله رو به اطرافیانم گفتم که خدا سرش با یه عده دیگه گرمه..

مریم همسفر شیرزاد دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 12:06 ق.ظ

عزیز دلم چقذرررررررررررررررررررررررر عکس قشنگی انداختی

ممنونتم

گذاشتمش بک گراند کامپیوترم

عزیزم لطف داری

مریم جون قربونت برم هوای خودتو داشته باش

آوا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 02:17 ق.ظ

چه عجبه شما آپ فرمودین
بانو!!!خ.ص.و.ص.ی
یاحق...

آوا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 02:23 ق.ظ

چراااااااااا اینجا خصوصی
ندااااااااره؟؟؟؟؟؟میشه
بگین خصوصی
اینجا کجاس؟
یاحق...

هیشکی! دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 08:44 ق.ظ

سمت راست صفحه اونجا که نوشتم نظر یواشکی بذار !)

سارا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 08:50 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

هیشکی جون تو عدالت خدا که هست یا نیست چیزی نمیگم
واسه مریم شیرزاد دلم بدجور گرف
امیدوارم بتونه با شرایطش کنار بیاد
روح شیرزاد شاد........

با شرایط نمیشه کنار اومد باید تحمل کنه همین..

ارش پیرزاده دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.arashpirzadeh.persianblog.ir/

سلام روحش شاد

سلام

آوا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 04:46 ب.ظ

خ.ص.و.ص.ی رو گذاشتم.مرسی
از راهنماییتون بانو..ببخشید
عینک همرام نبوده گویا!!
یاحق...

[ بدون نام ] دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 05:13 ب.ظ

خصوصی تو خوندم عزیز اشکالی نداره منم همرام نبود گشتم پیداش کردم

هیشکی! دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

بالاهی من بودم

گندم دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 05:45 ب.ظ http://gandomak.blogsky.com/

سلام عزیزم
راستش دقیقا نمیدونم چی بگم
ولی در مورد شیرزاد عزیز
اون جمعه ی تلخ تو بهشت زهرا برام زجرآورترین لحظات زندگی بود
امیدوارم مریم عزیز آروم بشه
یعنی امیدوارم بتونه آروم بشه

سلام گلم
دعا کنید براش

مهربان دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 06:48 ب.ظ http://mehrabanam.blogsky.com

خیلی خوب نوشته بود... و عکس هم که دیگه هیچی..
خدا به مریم صبر و آرامش بده


دلم هم برات تنگیده...

هیشکی! سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

مامانی مهربان جون منم دلم برات مورچه شده

گلابتون سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 01:35 ب.ظ http://golabetoon.blogfa.com

خدا بیامرزدش دوستتون رو..بنده خدا جوون هم بودن...فقط صبوری...همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد