هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

من اشکاتو پاک می کنم..من اشکاتو پاک می کنم...

سلام

من برگشتم..

جای همگی خالی...انقدر این سفر هیجان انگیز..و زیبا بود که نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم...!

روز اول و دوم ازمیر بودیم یه شهر ساحلی و صنعتی تو این دو روز خیلی بهم خوش نگذشت چون مجبور بودیم 10 ساعت تو سمینار و نمایشگاه باشیم..خیلی خسته کننده بود..

اما روز سوم رفتیم آنتالیا

آنتالیا شهر زیبای ساحلی تو  ترکیه اس اما به خدا انقدر تو شمال ایران جاذبه و دیدنی هست که آنتالیا جلوش مثل پشه اس! تنها فرقش زیبایی و زلالی ِ دریای مدیترانه و آزادی ِ ! که تو کشور ما نیست..همین..



روز سوم یعنی یکشنبه 13 شهریور..صب از خواب پاشدم و آماده رفتن شدم...به اتفاق دو تا از دوستام رفتیم به  کُنی آلتی...سالن آچیک هاوا محل برگذاری کنسرت ابی !...هدف اصلی من تو این سفر..

ساعت 11 صب بعد از کلی گشتن و پرس و جو بالاخره سالن رو پیدا کردیم یه استادیوم سه هزار نفره وسط یه باغ بزرگ...در باز بود یواشکی وارد باغ شدیم...خبری نبود پرنده پر نمی زد...من بودم و صندلی های خالی و اون درختای بلند و صدای قار قار کلاغای از همه جا بی خبر!...


و انتظار شروع شد ...نفسم بالا نمیومد..ثانیه ها به اندازه ی هزار سال می گذشت چون سالن کنار ساحل بود هوا شرجی و گرم...صد بار از پله های سالن بالا و پائین رفتم...



چشم انتظاری چقدر سخته خدا...بغض داشت خفه ام میکرد نمیدونم چرا انقدر حالم بد بود ...استرس داشت قلبمو از جا می کند...تمام جریانات زندگیم مث یه فیلم با دور تند از جلو چشمام رد میشد با هر خاطره یکی از آهنگهای ابی تو مغزم تکرار میشد..سر گیجه و تهوع داشتم چشمام جلوی پامو نمی دید...راه می رفتم شعر میخوندم داد میزدم گریه میکردم دلم می خواست به ابی بگم اومدم خدا رو ببینم اومدم به خدا بگم.. یه وختی ام برا ما بذار و بشین پای درد دل و بد بختی ما..

چشمم به در باغ خشک شده بود  تا ساعت 4:30 بعد از ظهر تو برق آفتاب فقط راه رفتم...یه هو به ذهنم رسید که همه تو کنسرت یه آهنگ در خواست می کنن ..خب چی میشه  بگم یه ترانه ام برا دل من بخونه؟!..برا همین..یه کاغذ برداشتم و نوشتم..

ابی عزیز سلام من مونا! هستم از تهران..و.....

آخر نامه نوشتم خواهش میکنم برا همه ی تنهایی ها و بی کسی هام بخون که:

کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری... دست رو موهات کی میکشه وختی منو نداری....


نوازنده ها یکی یکی اومدن بعد شرو کردن به تمرین آهنگ ها نمیدونید چقد هیجان انگیز بود منو دوستم و شوهرش یه مسابقه برا خودمون اجرا کردیم..حدس میزدیم که این آهنگ برا کدوم ترانه اس! خیلی لذت بخش بود...من تنها رو برو شون نشسته بودم و با هر آهنگ بلند بلند می خوندم و گریه می کردم خود نوازنده ها هم تعجب کرده بودن مدیر مسئول کنسرتم اومده بود حال خراب منو که دید هیچی نگفت..وگر نه باید بیرونم میکرد چون ورود به اونجا قبل از کنسرت ممنوع بود.


 

چند دقیقه بعد شوهر دوستم داد زد ابی ابی اومد.... من نفهمیدم چطور دوربینو دادم به دوستم و دویدم به طرفش...



فکر کردم اگه یهو بپرم بغلش خیلی ضایع اس! برا همین فکر کردم که باید به  احترام وجود نازنینش به احترام عظمتش و هنرمندیش تا کمر خم شد و تعظیمش کردم ، سرمو که بلند کردم دیدم اونم خم شده...وووااای خدای من آقای صدا سلطان ِ بی چون و چرای صدا جلوی من خم شده بود! از شرمندگی مُردم! تازه چشمم به چشمش افتاد..شکه شدم دست انداختم دور گردنش و صد بار بوسیدمش قلبم تند تند میزد..سرمو گذاشتم رو شونه اش انگاری سرم رو شونه ی خود ِ خدا بود!! آروم شد این دلم.. گفتم باورم نمیشه که شما رو می بینم..گفت کی اومدی؟ گفتم از ساعت 11 گفت جدی میگی؟ ممنونم آخه چرا خودتو به زحمت انداختی قربونت برم ؟!...صداش چقدر گرم و دلنشین بود...گفتم شما خیلی مردی شما خیلی بزرگی خدا شما رو برا ما نگه داره گفت: مرسی عزیز دلم ..



من باید برم ساند چک( محل تمرین و چک کردن میکروفن و باندها) بعد از ساند چک می بینمت...

بعد رفت رو استیج...با نوازنده ها سلام و احوال پرسی کردو  شرو کرد به تمرین چندتا آهنگ..

آهنگ عاشقانه..نوازش اون دائم می خندید...با ماها شوخی می کرد..باورم نمیشه یه مرد شصدو چند ساله انقدر سر حال و انرژیک باشه!!....



ده پونزده تا از دوستان صمیمی ابی هم اونجا بودن و عکس و فیلم می گرفتن..اما به خدا برای من عکس و امضا انقدرا هم اهمیت نداشت مهم این بود که خودشو ببینم وجلوش تعظیم منم همین..

ساند چک  تموم شد و ابی جان به سمت بیرون حرکت کرد که با ماها عکس بندازه به یه خانم که اونجا بود گفت شما مونا! هستید؟ گفت نه بقیه بچه ها به من اشاره کردن...من داشتم گریه می کردم...دستام جون نداشت که عکس بگیرم..رفتم جلو گفتم بله من مونا هستم که با شما تلفنی صحبت کرده بودم..گفت پس چرا زود تر نگفتی؟ بیا چندتا عکس بگیریم..وااای باورم نمی شد ابی بگه که میخواد با من عکس بگیره رفتم جلو و اون نامه رو بهش دادم و گفتم بخونیدش ، گفت حتما می خونمش بعد چند تا عکس گرفتیم و اون به سمت ماشینش حرکت کرد...تو مسیر با همه خوش و بش میکرد انگار که هزار ساله ما رو میشناسه...آخه مگه میشه یه نفر انقدر بزرگ باشه و انقدر بی ریا باشه!!!! ...بعد گفت قربون تک تکتون بشم تو کنسرت می بینمتون و رفت...

تا ساعت 8 بال بال زدم اول کنسرت آرش بود تمام مدت روی صندلی نشسته بودم بالا پائین پریدن و هیجان دیگران برام مسخره بود!....سالن  زیاد پر نشده بود...نصف بیشتر مردم وسط برنامه یک صدا ابی رو صدا می کردن خود آرش هم کلی از ابی جان تشکر کرد..

تا اینکه ابی اومد رو صحنه...همه از جاشون کنده شدن پشت سرمو نگاه کردم استادیوم لبریز از هواداراش بود...همه یه صدا میگفتن ابی..ابی..ابی...بعدا گفتن 4500 نفر برا کنسرت ابی اومده بودن..

مثل شیر وارد صحنه شد..باریتم آهنگ می رقصید و می اومد .. دیگه هیشکی رو پاهاش بند نبود..هیشکی....



ابی یکی یکی ترانه های زیبا رو میخوند و مردمو به هیجان می آورد...همه تا می تونستن می زدن..می رقصیدن.. گریه میکردن..." نمیدونم چرا نمیتونم حس و حال خودمو اونجوری که باید بگم.."

تا اینکه نشست روی صندلی و با یه حالت محزون گفت: امروز نامه ای به دست من رسید که با خوندنش هم متاسف شدم هم متاثر...این ترانه رو تقدیم میکنم به....مونا...امیدوارم که مونا قربون شکلت عزیزم.....دیگه نفهمیدم چی گفت با همه وجود داد میزدم و گریه میکردم و ابی رو صدا میزدم...

چون بیلط من vip1 بود ردیف اول بودم...خودمو به زور رسوندم به استیج ، ابی...تو چشمام نگاه می کرد و می خوند....




کی اشکاتو پاک میکنه
شبا که غصه داری
دست رو موهات کی میکشه
وقتی منو نداری

شونه کی 
مرهم هق هقت میشه دوباره
از کی بهونه میگیری
شبای بی ستاره

برگ ریزونای پاییز
کی چشم به رات نشسته
از جلو پات جمع میکنه
برگای زرد و خسته

کی منتظر میمونه
حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد
شب برسه به فردا

کی از سرود بارون
قصه برات میسازه
از عاشقی میخونه
وقتی که راه درازه

کی از ستاره بارون 
چشماشو هم میذاره
نکنه ستاره ای بیاد 

یاد تو رو نیاره.....

کی اشکاتو پاک می کنه....

آخرش گفت : من اشکاتو پاک میکنم....من اشکاتو پاک میکنم....من اشکاتو پاک میکنم....

دیگه رمق نداشتم تا اخر کنسرت مست ِ مست ! با شور و هیجان می خوندمو می رقصیدم ...


فردای اون روز رفتم هتلی که ابی جان اونجا بود به کمک و لطف فرشید پسرش تونستم دوباره ببینمش ، با هم صحبت کردیم ..راجبه خودم ..راجبه اون نامه و حس و حالم و..عزیز ِ لعنتیم !! و کنسرت...خیلی ازش تشکر کردم برا همه لطفی که به من داشت و به سختی ازش خدافظی کردم و اون دوبار خیلی قرص و محکم گفت:

به امید دیدار به زودی...


پی عذر خواهی نوشت: ببخشید که اونجوری باید نتونستم از حس و حالم بگم..هنوز گیجم هنوز مستم...تو پستای بعدی بیشتر راجبه خود آنتالیا براتون می نویسم اگه حوصله شو داشته باشید..

نظرات 62 + ارسال نظر
مجتبی پژوم یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 07:44 ب.ظ http://mojtabapejman.blogfa.com/

مونا جان سلام.خوندم سفرنامه تو.واقعا تبریک میگم.کاش همه مثل تو میتونستن به رویاهاشون دست پیدا کنن.خیلی هیجان انگیز بود.اولش فکر کردم داری خیالبافی میکنی و آخرش قراره بگی که همه اینا رو تو خواب دیدی.

سلام عزیز..خواهش میشه..
کاش همه ی رویاهای آدم مثل یه زنجیر پشت سر هم براورده بشن..
به خدا از اون روز هرکیو می بینم میگم تو رو خدا منو از خواب بیدار نکنید بذارید تو این رویا بمونم....

مریم پاییزی یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 07:47 ب.ظ http://man0o-del.blogfa.com

وای دختر اشکم و دراوردی :(((

شرمنده..

دلارام یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 07:59 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

سلام عزیز ، رسیدن به خیر
چه سفر باحالی بوده ، چه هیجانی داشته .
دم آقای صدا گرم که به نامه مونای ما گوش داده و براش آهنگ مورد علاقشو خونده .

سلام عزیز..مرسی

جات خالی عالی بود..هیجان برا یه لحظه شه...
سلامتی همه ی اونایی که اون ته تهای دلشون هنوز مرام معرفت و مهربونی هست...ابی آخر همه ی این صفتای زیباست باور کن نه به خاطر این حرکتش..از قبل هم برا من دورا دور ثابت شده بود

آناهیتا یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام عزیزم
رسیدن بخیر
خوشحالم
واقعا هیجان انگیز بود

سلام خانمی
مرسی
لطف داری براخودم بیشتر از همه هیجان انگیز بود..

آناهیتا یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 08:48 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

دیدی عزیز...دیدی بالاخره یه روزی دنیا روی خوش و رنگیشو نشون آدم میده؟ دیدی به یکی از رویاهای زندگیت رسیدی؟
واقعا خوشحال شدم
انشالا اشکی تو چشمت نباشه که...
همیشه شاد باش و بخند...

اوهوم..
ایشالا که تو چشم هیچ کدوم از بنده های خدا اشکی نباشه که....!

نیمه جدی یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

خیلیییییییییییییییییی عالی بود. خیلییییییییییییییییی برات خوشحال شدم. منم با آهنگای ابی زندگی کرده و می کنم. حالا که فهمیدم اینقدر با معرفته ارادتم نسبت بهش بیشتر شد ...
رسیدن بخیر عزیز

منم به خدا ارادتم بهش صد برابر شد آدمای اینجوری تو دنیا کمن

عاطفه دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 01:03 ق.ظ

عااااااااااالی بود عزیز عااااااااااالی
منم از ته دل خوشحالم که به یکی از آروزهات رسیدی
چقدر این ابی جان ناز و مهربونن
خدا حفظشون کنه

ممنونم..
ایشالا خدا برا همه مون حفظشون کنه

[ بدون نام ] دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 01:43 ق.ظ

الان اشکای من رو کی پاک میکنه؟
اینقدر قشنگ نوشتی که انگار تموم اون لحظه ها باهات بودم...گرمی دستای ابی رو احساس کردم...هرم صداشو...

ممنونم هیشکی جان..برای این اشکها..برای این سفر خیالی و عزیزی که با نوشته ات مهمانم کردی...وقتی تو کامنتهای قبلیم واست نوشتم "سفر به خیر سوغاتی فراموش نشه لطفا!" فکر نمیکردم قراره سوغاتیت واسم یه سفر محشر باشه تو پیچ و تاب دالون خیالم ..

امیدوارم "به امید دیدار به زودی..."..به زودی زود برسه..زود زود...

تیراژه دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 01:44 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

الان اشکای من رو کی پاک میکنه؟
اینقدر قشنگ نوشتی که انگار تموم اون لحظه ها باهات بودم...گرمی دستای ابی رو احساس کردم...هرم صداشو...

ممنونم هیشکی جان..برای این اشکها..برای این سفر خیالی و عزیزی که با نوشته ات مهمانم کردی...وقتی تو کامنتهای قبلیم واست نوشتم "سفر به خیر سوغاتی فراموش نشه لطفا!" فکر نمیکردم قراره سوغاتیت واسم یه سفر محشر باشه تو پیچ و تاب دالون خیالم ..

امیدوارم "به امید دیدار به زودی..."..به زودی زود برسه..زود زود...
خدا ابی عزیز رو واسمون حفظ کنه...سالها...سالها..

مرسی عزیزم..
خداکنه برسه من که واسش بیتابم...

م . ح . م . د دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 01:52 ق.ظ http://baghema.blogsky.com/

کاش لینک آهنگشو میذاشتی ...

گذاشتم

آوا دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 03:08 ق.ظ

چندروزه سخت تصمیم گرفتم
که دییییییییییییییییگه گریه
نکنم..سفرنامتون سیل ِ
اشک رو به دیده هام
جاری کرد....دلتون
خیلی ی زلاله ه
الهی به تموم
خواستنیهات
برسی بانو
آمین....
یاحق...

قربونت عزیز قصد ناراحت کردن کسی رو نداشتم...زلالی از خودته...همچنین تو

مکث دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 04:08 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

بسیار زیبا...اینبار یادت می مونه به ابی از طرف منم چیزی بگی؟ اگر یادت می مونه بگو تا بهت بگم ...

آره قربونت برم بگو

نیره دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 07:20 ق.ظ http://salimi.blogfa.com/

خوش به حالت..منم عاشق ابی ام...امیدوارم یه روزی بتونم ببینمش...

ایشالا میبینیش عزیز فقط همت لازمه و لطف خدا

پیشی دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 08:12 ق.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

Wow! That was amazing...

جانم ؟ قربونت زیر دیفلم بگو مام ملطفت بشیم ما که سوات موات نداریم....اما میدونم WOW ینی چی

فرزانه دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 08:17 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

خوشحالم که بهت خوش گذشته. عجب چایی نوشیدی ها دست راست هم بالای سر ما

ممنون

آلن دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

یکی از قشنگترین سفرنامه هایی بود که تا حالا خونده بودم.
خوشحالم که بهت خوش گذشته.
ایشالا که به همه آرزوهای زندگی ت برسی.

ای بابا نگو اینجوری عزیز..سفرنامه اصول داره من که هیچ اصولی رو رعایت نکردم دلی نوشتم و هول هولکی...

مرسی عزیز...

همچنین شما..

هاله بانو دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 09:35 ق.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام
رسیدن بخیررررر
خدا رو شکر که سفر خیلی خوبی بوده خصوصا دیدن ابی

سلام عزیز..
مرسی خانمی
اره به خدا عالی بود جای همه تون خالی

افشانه دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://mahemehri.blogsky.com/

ما گفتیم برو بترکون تو هم راستی راستی ترکوندیاااااااا
.
خیلی خوشحال شدم
ا نه حسودیم نشدااا خوشحال شدم



قربون شکلت افشانه جونم جات خالی بود هر جا که گیر میکردم یاد تو می افتادم میگفتم کاش بود کمکم می کرد..

آلن دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

چند تا عکس آخر باز نمیشه.
لطفن دوباره بذار عکسارو.

دوباره گذاشتم
الان باز میشه؟

حمید دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:24 ق.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

هم دیشب...هم امروز توو راه که حرفش با محسن بود...و هم حالا که دوباره خوندمش چشمام پر شد...

نمیدونم چی بگم...فقط اینکه خیلی خوشحالم...خیلی خوشحالم...خیلی خوشحالم که خاطره ای انقدر رویایی و به یادموندنی از این سفر برات مونده...

ایولله به معرفتش...همیشه حس خوبی بهش داشتم ...حالا دلیلشو میفهمم...توو این روزا که آشناها هم آشنایی نمیدن و از دل به دل آدمای دلشکسته دادن گریزونن کدوم غریبه ای پیدا میشه که انقدر خالصانه بگه "من اشکاتو پاک میکنم"؟...
هرچند...اینجور آدما غریبه نیستن...آشنان...آشنان که ندیده مهر و محبتشون توو دل اینهمه جا داره...آشنان که آشنایی میدن...

قربونت داداشی...منم به خدا با یادآوری تک تک لحظه هاش دلم میگیره و چشام ابری میشه..

گل گفتی به خدا این جمله تو باید با طلا نوشت حمید جان همیشه کامنتات منو به وجد میاره...این روزا آشناها هم تو چشات زل میزنن و بعد روشونو اون طرف میکنن...

شهاب آسمانی دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:26 ق.ظ http://empyrean.blogfa.com

سلام ...
قشنگ بود ... همیشه خوش باشی ...

سلامچ
لطف داری
همچنین شما

نیما دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:58 ق.ظ

تو بهترین کار رو انجام دادی با دیدنش و اون نامه ایده ی محشری بود. از ته قلبم خوشحالم که ابی رو دیدی. امیدوارم زوده زود بری کنسرتش.
یه دنیا حس عجیب داره این پست.
یه دنیا دلتنگی...

به خدا نیما من هدفی از نامه نوشتنم نداشتم من فقط از رو خودخواهی و برادل خودم گفتم این آهنگو بخون این دل دریایی ِ ابی جان بود که صدای دل منو شنید..
آره گل گفتی یه دنیا دلتنگی تو این پسته تو خوب فهمیدی منو..
به جون خودم اونجا به یادت بودم هم تو جلو چشمم بودی هم محسن محمدپور.. هم ابی وکیلی و بقیه دوستان
وقتی ابی جان میخوند وقتی دلگیری و تنها غربت تموم دنیا از دریچه ی قشنگ چشم روشنت می باره یاد محسن و تو افتادم و با تمام وجود داد میزدمو میخوندم

محبوب دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

من هم پا به پای تو گریه کردم ... چقدر برات خوشحالم مونای من! چقدر خوشحالم که به آرزوت رسیدی...
چقدر ابی رو دوست دارم ... چقدر ماهه ... چقدر عزیزه این مرد ... خوانندهء محبوبمه، میدونی که... و حالا بیشتر از قبل دوستش دارم ... چون می دونم که یه انسان واقعیه ... یکی که درد دیگران براش مهمه ... و بیشتر دوستش دارم چون دل دوستم رو شاد کرده .. که آرومش کرده ... که هواشو داشته ...
خیلی برات خوشحالم مونا ... خیلی زیاد ... دوستت دارم

الهی قربونت برم محبوب جون جون جونم ایشالا تو ام به همه ی آرزو های محشرت برسی که میدونم لایق بهترینایی و می رسی..
آره به خدا عزیزه...انسانه شریفه..
آره محبوب آرومم خیلی آروم خداکنه این آرامش ادامه داشته باشه..
منم دوست دارم خانم گل

سرگیجه های کشــــدار دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

مونااااااا خیلی خوشحالم برات

ای جان چرا چشات اشکیه....فذات شم...مرسی..

رگبار دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.ragbarha.blogfa.com

تازه نوشتی نتونستی اون جوری که باید از حس و حالت بگی؟!!! دیگه از یان ناقذتر و دقیق تر ؟‌واقعا منو بردی تو همون حال و هوا . خیل خوب بود مونا . خیلی خوب


اگه کم و کاستی هست ببخشید من ادبیاتم صفره

احسان جوانمرد دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.1379.blogsky.com

سلام
دیشب که داشتم به محسن کمک می کردم که لینکتو بذاره تو وبلاگش (آخه با کیبورد لپ تاپ ابی اینا مشکل داشت)) ، گیر داده بود که ((این سفرنامه)) باید لینک بشه ، هر چی بهش می گفتم بابا های لایت کردن ((سفرنامه)) کافیه ، می گفت نه الا و بلا ((این سفرنامه)) ، باید لینک بشه.
الان که خوندم فهمیدم چرا انقدر وسواس داشت.
خیلی خیلی خوب نوشتی. سفرنامه درست همینه. مهم نیست که آنتالیا چه شکلیه یا مثلا وسعت و جمعیتش چقدره. ما سفرنامه ها رو می خونیم تا بدونیم تو ذهن مسافر چی گذشته. سفرنامه ت عالی بود.
منم مثل نیمه جدی ((خیلییییییییییییییییی برات خوشحال شدم. منم با آهنگای ابی زندگی کرده و می کنم. حالا که فهمیدم اینقدر با معرفته ارادتم نسبت بهش بیشتر شد ...رسیدن بخیر عزیز))

سلاااااااااااااااااااااام
قربون مرام و معرفت داداشی گلم و شما و بقیه دوستای جون جونیم بشم الهییییییییییییییییی
هرچی بود دلی بود وگرنه من بلد نیستم سفر نامه و از این جور صبتا رو بنویسم هر چی یه اصولی داره من اصول سفرنامه نوشتنو بلد نیشتم به خدا با این حال خوشحالم به دلاتون نشسته...
ممنون عزیز خیلی ذوق کردم کامنتت و خوندم

هدی دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 02:51 ب.ظ

تا حالا برخورد کسی با یه ادم معروف رو ندیده و نخونده بودم اونم با کی؟؟؟؟ابی!!!
خیلی ساده و ملموس تعریف کرده بودی.طوریکه ادم حس میکنه تجربه شخصی خودشه.عالی بود
راستی سلام

جدی میگی ؟ خوشحالم که دوست داشتی
راستی علیک سلام

سعید... دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://mypretyworld.blogsky.com/

خیلی وقته دلم میخواد توی کنسرت یکی از خواننده های معروف باشم ، ابی ، داریوش ، معین ، ستار ، دعا کن نصیب ما هم بشه

ابی ابی ابی اول ابی.... بعد کنسرت خدا هم خواستی برو ...گوش کن پشیمون نمی شی..

کورش تمدن دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته
منم از صدای ابی خوشم میومد ولی نمیدونستم اینقدر بامرامه.دمش گرم
ایشاا... واسه کنسرت بعدی بیاد ایران
امیدوارم با این دیدار روحیه مضاعفی گرفته باشی واسه ادامه راه زندگی
راستی خیلی هم زیبا شرح داده بودی.آدم احساس میکرد خودش اونجاست

سلام مرسی
ایششششششششششششششالااااااااااااااااااااااااااااا
ممنون از آرزوی زیبات...من همیشه میگم ایشالا بیاد کنار خلیج فارس آهنگ خلیج رو بخونه و ماهام باهاش تکرار کنیم اصن خوش دارم این آهنگ بشه سرود ملی ایران
آره روحیه عالیه..
جدی میگی من که راضی نیستم از نوشتنم هول هولی شد خیلی..به هر حال خوشحالم که راضی هستین

وروجک جیغ جیغو دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 04:45 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com


عزیییییییییییییزم پستت عالی بود
اشک منو هم دراوردی دختر تمام موهای تنم سیخ بود وقتی پستتو می خوندم
واااااااااااااااااااااای منم دلم خواست
خوش به حالت
خیلی خوب بووووووود خیلی عالی بوووووود خوشحالم برات عزیزم

ای جانم مرسیییییییییییی
باجمله ی تو موبهتن منم سیخ شد! ایشالا قسمت تو ام بشه...
ممنونم لطف داری

کاپوچینو دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 07:15 ب.ظ http://capuccino.blogfa.com

چه سفرنامه ی باحالی.خوشحالم که انقد برات عالی بوده

مرسی

باران دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

ببخشیدا..من فکر می کردم دوست ما دیوونست و عاشق ابی که بزرگترین افتخار زندگیش رفتن به کنسرتاشهنگو دیوونه تر از اونم هست...ببین چه جوریه که من عکسشو تو یکی از عکسات دیدمبه هر حال ایشالا که واقعا تمام آرزوهای آدم دیدن یه خواننده باشه و به همین راحتی هم بهش برسه

کدومشون؟
ایشالا همه به آرزو هاشون برسن

مریم همسفر شیرزاد دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااای من
مونااااااااااااااااااااااااااا
فقط گریه کردم و این پستتو خوندم
اصلا نفهمیدم چجوری خوندمش
از خط اول میپریدم خط سوم و ....
محشر بود مونا
باورت نمیشه که چقدر از این حس و حالت خوشحالم و دوست داشتم تو لحظه ای که این آهنگو میخوند منم اونجا بودم
من و شیرزاد عاشق این آهنگ بودیم و همیشه با صدای بلند میخوندیمش
مونا خدا چه چایی قند پهلوی خوشرنگی برات ریخت عزیییییییییییز دلم
ایشالا که بعد از اینم فقط برات خوشی بخواد قربونت برم
در ضمن تو سفرمون همش گفتیم جای مونا خالی ولی ظاهرا تو باید میگفتی جای ما خالی
خیلی برات خوشحالم

جانم عزیز بمیرم نگو که گریه کردی طاقت دیدن اشکاتو ندارم گلم..به خدا به مرگ هیشکی تو کنسرت به یاد هممه تون بودم..شک نکن تو و عموشیرزادم اونجا بودین
آره خدا با ماست این بهم ثابت شد ...اما گاهی این چایی قند پهلو و خوشرنگه گاهی بی رنگ و تلخ به هر حال زندگی در جریانه و ما هم مجبوریم تحملش کنیم
به خدا مریم به مهربانم گفتم جدا از کنسرت که آرزوم بود برم و ابی جانو ببینم همش دلم پیش شما بود و حسرت میخورم چرا با شما نبودم باور کن از ته قلبم میگم چون بقیه روزا تنها ی تنها بودم

فرشته دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:17 ب.ظ http://feritalkative.blogfa.com/

واقعا خوش به حالت
به ادمایی که به خواسته شون میرسن میگن موفق
من خیلی ادمای موفق رو تحسیم میکنم
خوشحالم برات

هر چند که تو لطف داری و این خود ستایی که بگم من موفقم اما با افتخار میگم که همت کردمو به آرزوم رسیدم
مرسی عزیز

رضا فتوحی دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.negasht.blogsky.com

سلام
هیجان و لذت اون شب تو تک تک کلماتت پیداست...
اما من سفرنامه ات رو که می خوندم فکر می کردم که حقیقی شدن رویا هام لذت اونها رو بیشتر میکنه یا کمتر؟!

سلام به به صفا آوردین
ممنونم دلم نوشت اینا رو من بی تقصیرم
باید بگم که اعتقاد قلبی من اینه که رویا یعنی نرسیدن و محال و آرزو یعنی رسیدن براورده شدن و حقیقی شدن به هیچ وجه از اون لذت کم که نمیکنه آدم بیشتر عطش پیدا میکنه برا براورده شدن آرزوهای دیگه اش و جون میگیره
و این اتفاق استارتی میشه برای تلاش کردن برای رسیدن به بقیه ی ارزوها

محسن باقرلو سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 01:59 ق.ظ

بچچه می دونی دیشب و امروز چن بار این پست رو خوندم ؟
امروز توو ماشین به حمید می گفتم ... که همش از زلالی دلته ...
این خاطره تا همیشه توی قلب و ذهنت می مونه و گرمت می کنه ...
دم ابی هم گرم ... آدمای بزرگ الکی بزرگ نمیشن و نمی مونن ...

هیشـــکی! سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 09:14 ق.ظ

داداشی باورت میشه خودمم هزار بار این پستو خوندم انگار که من ننوشتمش!
قربون شما و داداشی حمیدم بشم زلالی از خودتونه عزیز...
آره به خدا این خاطره تا ابد بهم انرژی و روحیه میده اصن من که تو زندگیم چیزی برای افتخار کردن بهش ندارم من که نقطه ی روشنی ندارم این خاطره یه ستاره ی طلایی رو قلب من شد برا افتخار...

به خود خدا قسم اگه همه اینجوری صاف و یه رنگ و خاکی باشن اگه همه بی ریا باشن همین اندازه محبوبیت دارن...همین قدر اون ته تهای دل دیگران جاشونه..
مثلا خود ِ شما مگه کم محبوبی کم بزرگی؟!..

هدی سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 10:35 ق.ظ

بازم این پست و خوندم امروز.بس که دلچسبه
کاش تو نامه ادرس وبلاگت هم بهش میدادی .نه؟

هیشـــکی! سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 10:51 ق.ظ

لطف داری هدی جان..خودمم دائم میخونمش نمیدونم چرا؟!!
شماره همراهمو گرفت

افشانه سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 04:33 ب.ظ http://mahemehri.blogsky.com/

وای هیشکی جونم نمیدونی با چه دلهره ای داشتم میخوندم اخه عکس ها واسه من باز نمیشدن خدا خدا کردم یه وقت اخرش نگی فکر و خیال چقدر دوست داشتنت ؛ دوست داشتنیه عزیزم

فکر میکنم اوج داستانت همون جاست که اهنگو به تو تقدیم کرد
خوب شد من نبودم وگرنه از خوشحالی سنکوب میکردم

هیشـــکی! سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

چرا هم دیگران هم خودم فک میکنیم یه خواب خیال بوده این جریان؟ چرا من دوست ندارم اگه خواب بوده بیدار شم اما واقعی بود خدارو شکر ایشالا باز تکرار شه
جات خیلی خالی بود افشانه به خدا خودم تا مرز مرگ رفتم.. اصلن من تو عمرم جیغ نکشیده بودم اما با این حرکتش تا جون داشتم داد میزدم و فقط میگفتم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم....

من به اونایی که برام عزیزن میگم" عزیز " اما برا اولین بار بود که میم کنار عزیز قرار گرفت و داد میزدم "عزیزممممممممممم"

آذرنوش سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 05:31 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

به قول ابی عزیز جوووووووووووووونم!!!سلام عزیزم از اول که خواستم پست رو بخونم همین آهنگو گذاشتم و گریه گردم وپستتو خوندم.خیلی خوشحالم که خوشحالی ایشالا همیشه خوشحال باشی

سلام قربونت برم ممنون منم برا تو یه دنیا آرزوی خوب دارم و امیدوارم شادی و خوشحالی برا همه مون همیشگی باشه

گنجشکک تویت باز سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 05:45 ب.ظ http://twitt.blogsky.com

سلام
من صبح خوندمت، اونم بعد از بیدار شدن از خواب با حالی بعد
خیلی چسبید

الان بعد از ظهر هنوز یادمه و کامنت میذارم

ابی برام محبوب تر شد بعد خوندنت! بخدا

سلام آخ آخ گفتی خواب داغ دلم تازه شد به خدا هنوز کمبود خوابم از تو سفر تا اینجا جبران نشده...خوش به حالت

دم شما گرم همین که خوندی و این حس زیبا تو دلت شکل گرفت و ابی جان برات محبوب تر شد یه دنیا برا من ارزش داره حالا چه کامنت بذاری چه نذاری..

کیانا سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 06:23 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااام هیشکی جووووووووووووووووونم
واااااااااااااااااااای دختر اینقد با هیجان نوشتی که منم هیجان زده شدم از خوندش
خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوشحالم که اینقد بت خوش گذشته
رسیدن بخیرررررررررررررررررر،خیلی باحااااااااااااااااااااال بووودا خیلییییییییی

سلام کیانا جون به خدا این نوشته سرسوزنی به دل خودم نشست..دلم می خواست بهتر بنویسم...
ممنون لطف داری

ابی وکیلی نه ابی حامدی چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.cybertech.ir

سلام مونا جان.من اهل وبلاگو کامنت گذاشتن نیستم متاسفانه...!!
ولی وقتی امروز محسن تعریف کرد مو به تنم سیخ شد.گفتم بیام بخونم و با نوشته هات حسش کنم که خداییش حسشم کردم.
به خدا این تجربه ات واسه من آرزوست...
دعا کن منم به آروزوم برسم...
ابی حامدی خیلی مرده البته همه ی ابی ها خیلی مردن...!!

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام پسر
به به چشم ما روشن شما کجا کلبه درویشی ما کجا کاش زودتر می نوشتم تا دوستان ِ جان زودتر بهم سر بزنن ...
ابی جان صد در صد بی شک تو هم به آرزوت می رسی شک نکن به همین زودیا برا تو هم این اتفاق می افته اما قول بده حس خوبتو روی یه دیواری کاغذی وبلاگی جایی بنویسی تا منم لذت ببرم از تولد ِ این حس ِ زیبات.
ابی جان من اونجا به یاد هممه بچه ها بودم اما محسن فرفری و شما و نیما همش جلو چشمم بودید به خدا...

آره ابی جان ها همشون مردن همشون آخر مرامن نخ سوزن ! ابی وکیلی

فلوت زن چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 01:44 ق.ظ http://flutezan.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام هیشکی جان.
فقط می تونم بگم خیلی خیلی برات خوشحالم از صمیم ِ قلبم !
تمام ِ مدتی که سفرنامه ی شیرین و زیباتو می خووندم بغض داشتم . منم عاشق ِ این ترانه ی ابی اَم ! برام یه دنیا خاطرس !
می تونم حس کنم که دیدنش ، بودن در کنارش ، در آغوش کشیدنش ، دیدن ِ محبت های خالصانش ، اینکه اون آهنگ رو برات خوونده و گفته : من اشکاتو پاک می کنم ، می تونم حس کنم لمس کردن ِ تمام ِ این قشنگیا چقدر حس های خوبی رو بهت داده و ایمدوارم بازم این زیبائی ها و حس های خوب رو تجربه کنی دختر ِ مهربون و خوش قلب !
مواظب خودت باش خانوم خانوما!

سلااااااااام به روی ماهت..
مرسی..این ترانه این ترانه منو داغون کرده...داغ دلم با خوندن کامنتت تازه شد..میدونی من هر شب با آهنگ شب و کی اشکاتو پاک میکنه می خوابم؟ برا منم یه دنیا خاطره و دل تنگی داره.. بهم ثابت شد وختی آدم به چیزی یا کسی یا علاقه ی شدید قلبی داره و برای رسیدن بهش تلاش میکنه و هر روز تکرار میکنه مطمئنا بهش می رسه..
مرسی که دونه دونه حسای خوبمو حس کردی و شمردی ایشالا تو هم تجربه کنی هر حس خوبی که آرزوشو داری..
قربونت برم تو هم همین طور

پاییز بلند چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 02:24 ق.ظ

دروووووووووووووووووووووود
بهت تبریک میگم که به یکی از آةرزوهت یا اهدافت رسیدی.. میتونم حست رو درک کنم.. از اینکه خوشحالی و حس خوبی داری خوشحالم

دررررررررررررررررررررود به خودت رفیق...داداش...
چه عجب از این وراااااااااااا
ممنون عزیز...

ترنج چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 10:48 ق.ظ http://toranj90.blogsky.com/

مونا جان منم تبریک میگم ....و واقعا دلم میخواست منم توی اون کنسرت بودم و ابی را از نزدیک می دیدم

خواهش می کنم...
جای همه ی دوستان خالی بود به خدا

دکولته بانو چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 02:00 ب.ظ

وااااااااای مونا ... منم با تک تک کلماتت اشک ریختم ... چه حس خوبی داشتی و داری الان ... چه روز بزرگ و خوبی بوده برات ... اینا به خاطر دل پاک و مهربونته ... و ممنونم از ابی که گذاشت تصویر خوبمون ازش عالی و بی خدشه باقی بمونه ... حال کردم واقعا ... ...

ای جانم قربون شکل ماهت بشم..آره لبریز از حسای خوب و تازه ام ...واقعن روز بزرگ بود برامنی که هیچ روز و لحظه ای برام رنگ و بویی و اهمیتی نداشت..می فهمی که ؟!!!
منم از این بابت خوشحالم ....

مرضیه چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

ابییییییی رو بغل کردی؟
صداشو لایو شنیدی؟
خوش به حالت... من حسودیم شده

اگه خواب بوده مرا ببر به خواب خود ....
اگه بیداری بوده امیدوارم باز تکرار بشه عزیزم

اوهوووممممم
اوهوومممممم

نگو عزیز...

خواب بود باور کن مث خواب بود نمیخوام بیدار بشم....
مطمئنم تکرار میشه شک نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد