تو بزن...تبر بزن...!!!

آناهیتا چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 01:57 ق.ظ

عکس قشنگیه
اما حس زیبایی نیست
سر تا پاش افسردگی و ماتمه
به حست احترام میذارم
و امیدوارم از این حس در بیایی
فقط یه چیزی بگم
تا خودت اراده نکنی
حس و حالت درست نمیشه
تو باید بخوایی
تو درخت تبر خورده یا سوخته نیستی
تو انسانی هستی که اراده داره

ممنون...
خدا باید کمکم کنه آنا من سعی می کنم...

روزگار مو چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام.
سلام
سلام.

سلام به روی ماهتون

دل آرام چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 02:38 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

آخرین ضربه رو محکمتر بزنه که چه اتفاقی بیوفته ؟
کمر به نابودیش بسته مگه ؟

شاید بسته....

آذرنوش چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

داری دل میدی به این کندن وسوختن...وقتی که دل بدی دیگه تمومه...دل نده هیشکی جون دل بکن از ضربه زدن...

من دل نمیدم اون دل داد و کند و سوزوند و زد و...................

رعنا چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 05:36 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

من این آهنگ و رو دوس دارم کلی خاطره دارم باهاش
هیشکی

این آهنگ خداس رعنا جان

na30b چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 08:55 ب.ظ http://fosil.blogsky.com/

هنوز میخواستم اس بدم چرا آژ نمیکنی
حالا هم که آپ کردی اینجوری
این عکس کجاست؟ خودت گرفتی؟؟
یکم دپرسم این هم شد مزید بر علت

بله عکسایی که تو چیلیک میذارم برا خودمه...
اینجا طرفای خونه ی مهربان ایناس دوازده به در ! عید امسال که بابچه های وبلاگی رفته بودیم...

آوا پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 07:12 ب.ظ

دلم گرفت..طفلکی درخته....طفلی
سایش..قد ِ سایشم بریدن...دیگه
نه بلندی داره سایش.. و نه پهنا
اینجاس که میگن یجوووووووری
خورد می کنن که تا عمر داره
دیگه نتونه قد راست کنه...
یاحق...