هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

سوی چشام..



دیدی چی شد..حالا چیکار کنم..؟ چطور تحملش کنم ؟ همیشه ازش متنفر بودم..از بچگی همیشه بدم میومد ازش..مث قفس می مونه..مث زنجیر..مث حصار..مث مانع..


نگو که زیادی دارم بزرگش میکنم..


خب ازش بدم میاد.دیگه..!محدودم می کنه..دست و پا گیره..زیادیه..همیشه از این محدود کننده ها متنفر بوده و هستم. بیشتر ِسر دردای این روزام به خاطر اون بوده شایدم به خاطر نبودنش!..بی ریخت بد قواره! 


من که خجالتی نبودم..از وقتی با منه خجالت میکشم..سرخ میشم..داغ میشم..جسارتمو از دست دادم..نمی تونم مستقیم تو چشمای کسی نگاه کنم.


یه هفته اس دارم گریه میکنم که نباشه..اما فهمیدم گریه هام دلیل بودنشه!!دلیل موندنش.. مجبوره که باشه..خودم رفتم گشتم پیداش کردم..مجبورم که باهاش بسازم، باهاش اخت بشم، بهش عادت کنم..خودم احتیاج به مواظبت دارم اونوخت باید همش مواظب اون باشم! لعنتی دست از سرم..نه..دست از چشمام بر دار!


دیدی گفتم، آخر یه روز این گریه ها.. سوی چشامو می بره..!!


نظرات 23 + ارسال نظر
آلن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 04:39 ب.ظ

امان از این گریه های سوی چشم بر.

غزل شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 07:12 ب.ظ http://delneveshtehaye222.blogsky.com

سرخی بعدش بقیه رو کنجکاو می کنه و بعضی اوقات چشم رو رسوا می کنه..
ولی اگه نباشه که بدتره خب..

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

عینکی شدی آجی؟منظورت از این محدودکننده عینک بود؟!مگه عینک چشه؟
بعدش هم من بهت چی بگم آخه؟گریه واسه چی؟اینجوری میخوای به اون هدفات برسی؟با چشم بیسو؟با چشم ورقلمبیده از شدت گریه؟آره؟

کورش تمدن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 08:54 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام بانو
گریه بعضی وقتا خوبه برای خالی شدن
ولی زیادش اصلا خوبنیست
آدم رو ضعیف میکنه همچنین چشم رو
بانو شما که محکمتر از این حرفایی

کیانا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

منم از گریه بدم میاد و معمولام گریه نمیکنم
تقریبا با جرات میتونم بگم تو 19 سال عمرم انگشت شمارن اونایی که گریه کردنمو دیدن

تا میتونی بخند هروقت گریه ات گرفت بخند بزور بخند بعد یه دفعه حال و هوات عوض میشه

نیما شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام هیشکی بانو . اولش همه از عینک بدشون میاد . من هم همینطوری بودم ولی کم کم حس میکنی قسمتی از زندگیت شده و اولین چیزی که بعد خواب دنبالش میگردی عینکه . واستا خودت میفهمی بانو !

کرگدن یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

باورت میشه من از بچچگی آرزوم بود که عینکی بشم ولی نشدم که نشدم ! حتی یه دوره ای خیلی هم تلاش کردم ولی فایده نداشت !!
البته می دونم که هر چیزی وختی اجباری بشه استفاده کردنش آدمو اذیت می کنه ها ...
ولی فک کنم چهره تو از اون مدلایی باشه که عینک هوار تا بهشون بیاد ! یحتمل حسابی خوشگل تر میشی !
دیگه چی می خوای ؟!!

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:25 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلااام داداشی به به قدم سر چشم ما گذاشتین قربان..یه بار که اینجا سر نمی زنید گلو مون بغضی میشه به خخدااا

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

آرزوووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب بعضیا دوس دارن عینکو..ولی من متنفرم ازش...انگار یه سپر جلو چشامه..همش باید شیشه اش رو تمیز کنم..

ای باباااا ماو خوشگلی؟! خوشگلیو مااا

کرگدن یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

بابا شکسته نفس !
بابا متواضع !
بابا فردین !

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

پیشونی آدم باید خوشگل باشه که نیس!
واالااا..

وروجک جیغ جیغو یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 11:33 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

علف باید به دهنبزی شیرین بیاد بقیه رو بی خیال

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 11:37 ق.ظ

به دهن بزی شیرین نیومد تف کرد

آفتاب پرست یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 11:47 ق.ظ

خیلی بی معرفتی ها
پست ها رو که از هر ده تا یک یرو میخونی سراغ م که نمیگیری

همینه دیگه هی گریه کن حالا هم به جمع ما عینکی ها خوش اومدی ما ها اونقدر چشامون خوشکله باید پشت ویترین بمونه

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 12:21 ب.ظ

خودتییییییییییییییییییییی

هممه رو میخونم بعضی وختا کامنت نمیذارم خب

ویترین به این جمبش فک نکرده بودم

عاطفه یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام هیشکی جیگر
خصوصی..
بعدشم غصه نخور.. حالا دیگه هست.. کاریش نمیشه کرد.. میشه؟

هیشکی! یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 04:19 ب.ظ

سلام غصه نمیخورم لجم گرفته

عاطی یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

ای جااانم . سلام هیشکی جون . همچین نوشتی گفتم چی شده . من چی بگم که ۲۰سال دارم عینک میزنم . ولی دوسش دارم شایدم بقول نیما عادت کردم بهش . وقتی بهش احتیاج داری دیگه محدودیت نیست یه جورایی هم از محدودیت درت میاره . ولی خب بعضی ها از بعضی چیزا خوششون نمیاد دیگه . مثل عمه من که از عصا بدش میاد و لجش می گیره و بقول تو محدودیت میدونستش ولی الان قبول کرده که باید کمک این رفیق بی زبونو بپذیره .
جالب بود ، کلی خاطره عینکی برام زنده شد . مرسی .

هیشکی! دوشنبه 2 اسفند 1389 ساعت 11:34 ق.ظ

۲۰ ساله عینک میزنی ؟ واااااااااااااای یعنی منم باید همیشه بزنم؟ یعنی چشام خوب نمیشه؟

عاطی دوشنبه 2 اسفند 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

سلام عزیزم . آره ۲۰ساله . یعنی از حدود دوسالگی . نه ، چه ربطی داره ؟ هروقت نمره اش ثابت شد میتونی با لیزر حلش کنی . منم میتونم . حدود ۵ سال پیش که انحرافشو عمل کردم دکتر گفت ۲تا عمل به چشت آسیب میزنه منم چون به عینک عادت داشتم و یه جورایی دوسش دارم ترجیح دادم انحرافشو عمل کنم . حالا باید یه چند سالی صبر کنم . ولی فکر کنم کنار گذاشتن این عادت ۲۰و خورده ای ساله سخت باشه برام . گاهی که عینکم میشکست انگار یه گمشده داشتم تا درست میشد . راستی چرا جای عینک لنز نمیذاری فکر کنم برات کنار اومدن باهاش راحتتر باشه تا عینک .

مجتبی دوشنبه 2 اسفند 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.shahzadde.blogsky.com/

امان از این عینک!
میدونم بهش احتیاج دارم اما مدام دارم از زیرش فرار میکنم!

کیانا سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

منم به جمع عینکیا پیوستم
ولی عمرا بزنم

راستی باافتخار و اجازت لینکت کردم عزیزم

آناهیتا چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

منم از بچگی تا حالا دوس دارم عینکی بشم و نشدم

البته خواسته ی مزخرفیه و لی خب هست دیگه

باید باهاش بسازی هیشکی جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد