هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

آغوشی که نیست...


چن روزه مامان نیست ، رفته خونه مامان جون. طبق معمول با هم ساخت و پاخت کرده بودن که در نبود مامان ، بابا  سنگر ِ نصیحتای ِ گُل درشتو حفظ کنه!!...این نقشه خیلی سرری طراحی شده بود..و من طی یه عملیات ماهرانه دیشب به رگبار ِ بسته شدم!! وطبق مهمول بدون هیچ وسیله ی دفاعی فقط مجبور شدم به سلاح خشم و بعد رفتن و  کوبیدن در اطاق رو بیارم...!

***

بیشتر از این میسوختم که حرفاش لبریز بود از شعار و چیزایی که به من و حال و احوال من مربوط نمی شد..انگار داشت از روی کتاب فارسی دوران ابتدایی روخونی می کرد! برا همین کلافه شده بودم اما به احترام بزرگتریش تا آخر به حرفاش گوش کردم.

تنها حرفی که یهو مث تیر به من برخورد کرد این بود که: تو آخه چی می دونی از این زندگی؟ تو مگه چن سالته؟ چه تجربه ای داری؟ تو آخه چی یاد گرفتی از این زندگی...! تو این زمونه پول که نداشته باشی هیچی نداری بفهم اینوووو....

***

سریع پا شدم رفتم تو اطاقم..مث یه جنازه خودمو انداختم رو تخت و با حرص گوشه ناخونمو می خوردم...!! انگار یه سطل آب جوش رو سرم ریختن..داشتم از تو می سوختم.جمله هاش مث یه نواره ضبط شده صد بار تو مغزم تکرار میشد..

تو آخه چی یادگرفتی از این زندگی.....

***

دلم می خواست داد بزنم... بگم من خیلی چیزا یادگرفتم..چیزایی که تویِ پدر یادم ندادی..!  پول ؟ تازه  یادت افتاده پول به چه دردی می خوره؟! پول لازمه ی واجبه ی زندگیه! اما همه چی که پول نیست.

من خیلی چیزا از زندگی یادگرفتم.. من زیر چرخای زندگی جوونیمو از دست دادم..عشقم نابود شد..روحم فنا شد..غرورم له شد..!

تو نگران گرگای بیرون بودی که نیان سراغم؟ اما گرگا اومدن تو خونه بره تو تیکه تیکه کردن!! اما تو  باهاشون چی کار کردی؟  فقط نگاه کردی.. ! بعد از اون چی؟ اون موقع که تو پله های دادگاه و کلانتری زیر نگاه کثیف اون لاشخورا له می شدم کجا بودی؟ اون موقع که دربدر دنبال پول بودم برا وکیل کجا بودی؟! اون موقع که قاضی بی شرفِ بی ناموس چشم به ناموس ِ توی ِ ناموس پرسسست داشت کجا بودی؟! اون موقع که برا جور کردن پول تو هر سگ دونی کار کردم و هر کدوم از اون صاب کارا چشم داشتن به پاره های ِ  تن ِدخترت کجا بودی؟! من چیزی از زندگی نمی دونم یا شماهااااااا؟

من یاد گرفتم..بدون پول تو خونه ی بابامم راحت نیستم.. با پول میشه خیلی از مشکلاتو حل کرد ، خیلی چیزا رو خرید،  اما محبتو نه.. . میشه خونه خرید اما کانون گرم خونواده رو نه.. . میشه ساعت خرید اما عمر و زمانو نه.. . میشه پست ومقامو خرید اما عزت رو نه.. . میشه دارو خرید اما سلامتیو نه.. .میشه رخت خواب خرید اما خواب راحتو نه.. . میشه لباس خرید اما کمالاتو نه.. . میشه محافظ خرید اما پشت وپناهو نه.. . میشه ماشین خرید اما یه هم پا نه.. . میشه قلب خرید اما عشق و عاطفه رو نه.. . میشه بالش خرید اما یه شونه امن نه.. .میشه بلیط بهترین و خنده دار ترین فیلمو خرید اما شادی عمیقو نه.. . میشه قاضی رو خرید اما خدا رو نه.. . میشه یه پتوی گرم خرید اما یه آغوشه گرمو نه.. .!

***

آره همه چیو همه کس رو میشه با پول خرید اما  آرامشو نه.. . دلم می خواست داد بزنم بگم: بابا تویی که فکر می کنی رخت و لباس و تیر وتخته و غذا و پول میشه وظیفه ی پدری و خلاص، من بابا میخوام من محبت و حمایت پدر مادری رو میخواااااااااام برام بخرش.بیاااااااااااااا این یه چپه پوووووووول برو بخر...بروووووووووووووووووووووووووووووووووووو....!

بابا دست از سرم بر دارید...چرا دائم رو این زخم کهنه نمک می پاشید..؟ چرا مجبورم میکنید هِی نبش قبر کنم و این خاطراتو برام زنده میکنید؟! خسته ام...از همه تون...

***

دلم آغوشتو میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد لعنتی.... آرومم کن...!!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد