در تکرار هذیان گویی تب آلودم،
..می نویسم ..می نویسم..می نویسم
از دلتنگی های شب های مه آلودم
رویا .. نه !!! کابوس می بافم.
شب در من روز به روز ادامه میابد..
کاغذها سیاه می شوند
و من تلخ تر
تنهاتر
تنها تر
پی نوشت : کمتر کسی هست که بعد از خواندن هذیانهای خط خطی محسن عزیز تب نکند...
سلام
خصوصی های اینجا کجاست هیشکی جان؟
سلام اون بالا سمت راست
پیداش کردم عزیزم....
.
.
امان از این کابوس ها که حرفهایمان هذیانند و ما هر روز سیاه تر از روز قبل
کاغذ ها به جهنم..خودمان را چه کنیم؟...در این امتداد شبهای بی پایان..
خودا رو شکر
هیچی رو به تباهی میریم...............
بازم شرمنده کردی که بچچه !
قربان مهربانی و لطف و صفایتان
ای چش قشنگِ ابی بغل کرده !!
ای بابا کاری نکردم عزیز از بس که این پست به دلم نشست...از بس خودتو قلمت محشرید...
ای جان دلم تنگ شد براش خب
هیچ چیزی ندارم که بگم منا جونم
فقط عالی بود عالی
قربونت بشم همین که افتخار میدی منو میخونی خودش کلیه