هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

راز بگشا..



آن شب قمار کردی بر روی قلبت اما..


من پیش داده بودم آئین و قلب خود را !


با دست باز بودی مشغول بازی اما..


عشقت به بند می کرد دستان باز من را


دلبازیت هدف بود در سینه من اما..


جانبازیت نشان داد قربان نموده خود را


می باختی تو عمداْ در سینه ام دلت را


دل برده بودی از من.. بگشا تو راز خودرا..!!


همه چیز را به من بسپار عزیز..


می از تو..مستی از من

فصل از تو..وصل از من

درد دل از تو..گوش از من

بی تابی از تو..صبوری از من

زخم از تو..مرهم از من

بودن از تو..رفتن از من

گریاندن از تو..خنداندن از من

فریاد از تو..سکوت از من

آمدن از تو..استقبال از من

گل از تو..گلستان از من

قطره از تو..دریا از من

نگاه از تو..آه از من

غروب از تو..طلوع از من

اشاره از تو..دویدن از من

سر از تو..شانه از من

عقل از تو.. احساس از من

آزادی از تو..اسیری از من

لیلی از تو..مجنون ازمن

آسمان از تو..ستاره از من

دست از تو..بوسه از من

غم ازتو..غمخواری از من

موج از تو..ساحل از من

شکنجه از تو..نوازش از من

ناز از تو..کشیدن از من

پریدن از تو..بال از من

قبله از تو..سجده از من

ایستادن از تو..شکستن از من

مقصد از تو..رساندن از من

درد از تو..تسکین از من

عشق از تو رسوایی از من

ساغر از تو..باده از من

ساز از تو..رقص از من

تیغ از تو..شاهرگ از من

تو..من!


مستم !


...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنو ز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو....که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو....که هنوز من نبودم که تو.......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنو ز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو.....که هنوز من نبودم که تو....که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو... ...که هنوز من نبودم که تو....که هنوز من نبودم که تو......که هنوز من نبودم که تو....


که ... هنوز...من.. نبودم...که...تو....!


 

بار شیشه!

 درد دارم... 

شقیقه ام. ؟

چشمم..؟ 

شانه ام..؟  

دست و پاها..؟ 

نه.. 

 دلم.. 

 قلبم قلبم چپ بود یا راست؟!

 درد..درد می کند!  

سر گیجه دارم.. 

دلم گریه می خواهد.. 

دلم خنده با اشک می خواهد.. 

دلم بهانه گیری می خواهد.. 

گنگ شده ام .. 

خیال باف نبودم اما شده ام! 

دستانم می لرزند.. 

گاهی نفسم بالا نمی آید ..داغ میشوم ..داغ..سرخ..یک تکه آتش.. 

زبانم خشک میشود تپش قلب میگیرم!!  

دلم میخواهد ساعتها در تخت خوابم بخوابم و بخوابم و دائم فکر کنم..به..به...به چی؟!

 

باید به پزشک مراجه کنم..باید معالجه شوم؟! 

اما نه نمی خواهم معالجه بشوم می خواهم اگر مریضم در این مریضی بمانم..!! 

به گمانم ..به گمانم..گوش ات را بیاور جلو نامحرم نشنود!! 

به گمانم آبستن شده ام!! 

دلم استراحت مطلق می خواهد..به پزشک نمی روم که بخواهد تشخیص بدهد چه مرگم شده! 

به پزشک نمی روم تا بخواهد این جنین را با دستگاه نگاه کند .. و بگوید که بهتر است این کوچولو دربطن وجودم بماند یانه..که بگوید باید تا دیرنشده سقط جنین کنم!! 

حوصله ندارم به سوالات مزخرف او جواب بدهم..که این کوچولو کی و کجا وچطور به وجود آمده؟!!!! 

آره من آبستن یه حسم..یه حس..این حس کوچولو...این حس لطیف..این حس که نمی دانم باید تو دلم نگه ش دارم یا..هر چه زودتر از شر او خلاص شوم..!! 

مستم...خوشم.. 

با وجود این حس زنده شدم..می خوام بزرگش کنم..به دنیاش بیارم هر چند با زجر با درد..!  

 

شایدم نه..شایدم اشتباه می کنم..

اولین بار است که داشتن این حس را تجربه می کنم.. 

هر روز و هر لحظه دستم را روی دلم میگذارم تا مطمئن شوم تکان می خورد..زنده است..نفس می کشد تا راحت تر نفس بکشم.. 

گاهی قلقلکم می دهد میخندم..قه قهه می زنم..گاهی هم آخر این قه قهه اشک می ریزم ..نعره میکشم اما بی صدا..!  

شاید از آینده تیره و تارم می ترسم..از اینکه نکند حس کوچولو را از دست بدهم.. 

نه نمی خواهم اول راه کم بیاورم و حرف از نا امیدی بزنم.. 

من که عادت کرده ام خوش باشم با خوشی های لحظه ای...شادی های حباب گونه..پس بهتر است..تا در و جودم زنده است زندگی کنم. 

 یک نفس..دو نفس..نفس به نفس با تو می مانم عزیز!  

درد دارم! دردم شیرین است..شیرین..

 

پی نوشت: 

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید...