وختی پدر و مادرم مزدوج شدن منو بعد از کلی نذر ونیاز و اینا تو اون روز میمون! به ززززور از خدا گرفتن اونم بعد از 12 سااال ینی من 12 سال گفتم نمیخوام به دنیا بیام
اما اینا لج کردن منو کشوندن تو این دنیای خراب شده
...نتیجه اشم این شد که می بینید...کلن گند زدن...بی خیال دل و دماغ غر زدن ندارم.
همیشه میگم کاش میشد آدم از اول خلقت انقدر اختیار داشت که همه چیو خودش انتخاب کنه مثلن بچه شو..پدر مادرش و ...
بچه که بودم خیلی عروسک و اسباب بازی داشتم از بس که از همون اول تنها بودم ..نمیدونم این عروسکای بینوای من چه هیزم تری به پدر خانومم! فروخته بودن که تا رفتم کلاس دوم ابتدائی یه روز همه ی این عروسکامو به جز دو سه تاشو ریخت تو یه گونی و نمیدونم کجا برد..اون روز من احساس مادری رو داشتم که بچچه هاشو ازش گرفتن..می فهمی چی میگم؟
هنوزم پدر خانوم و مادر خان ! جوابی برای این حرکت ندارن..انگاری من باید از اون به بعد می فهمیدم که به هیچی و هیچ کس نباید دل بست..
اون سالا گذشتن اما خاطره های لامصبشون از ذهن من که پاک نمیشه که نمیشه. الان 20 سال گذشته هنوز هر چن وخت یه بار تا یه عروسک بامزه می بینم برا خودم میخرم و کلی باهاش زندگی می کنم..
پارسال رفته بودم یه پاساژ که کلی اسباب بازی و عروسک داشت..از بین اون همه چشمم خورد به " سودی " نمیدونم اون منو انتخاب کرد یا من اونو ولی لبخند نازش خیلی به دلم نشست..خیلی سریع به فرزندی قبولش کردم! و اون شد عضوی از خونواده ی تک نفری من ! از اون روز همه جا و تو هر مسافرت همراهم بوده...خیلی نازه باهاش یه دنیایی دارم که واقعن قشنگ و جالبه...من و اون یه زبون خاص داریم که هیشکی نمی فهمه چی میگیم
من از اون اولشم اصلا رابطه خوبی با عروسک نداشتم!!!!
ینی ندت می اومد یا تیریپ پسرونه بودی؟
اخی چه نازه دخملت
منم یه پسرو دو تا دختر خدا بهم داده
پدرام و پریسا و پانیذ
پانیذ 7 روزشه عاشقشم
پدرامم که فرزنده ارشدمه دیوونشم
پریسا هم که بیچاره اون وسطا حقشو خوردن
بهبه چه عجب از این ورا راه گم کردین؟
عالیه خدا حفظشون کنه مادر ایشالا خوشبخت بشن
آخی چه فسقلیه
من تعداد فرزندام از دستم در رفته،نمیدونم چندتان!!!
آره ریزه میزه اس برعکس مامانش
جدی
شاید باورش سخت باشه و غیر ممکن به نظر برسه



ولی هیشکی جونم ما خودمون قبل از اینکه بدنیا بیایم پدر مادرمون و حتی محل زندگیمونو رو انتخاب میکنیم و بعد به دنیا میایم.
من همیشه به خدا میگم آخدا خوب یه کشور دیگه رو اول به من نشون میدادی تا من انتخاب کنم چرا اول ایران رو به من نشون دادی که منم هل شم بگم باشه همین جا خوبه !
و در مورد اینکه پدر خانوما و مادر خانا که چه کارایی میکنن که بعدش هم خودشون پشیمون میشن مث چی... !
واینکه باریکلا به تو که تو چه سن پایینی به این نتیجه بزرگ رسیدی که نباید به هیچ چیز و هیچ کس دل بست، ای والله دختر به تو.
بهت بابت دخمل مو فرفری خوشگلت هم تبریک میگم،خدا زیادشون کنه خانومی
پس چرا من یادم نمیاد ؟ هوم؟

نه قربونت برم
اگه خدا این اختیارو به خودمون میداد که این وضمون نبود عزیز شک نکن خواست خودش بوده مام که تسلیییییییییم
من تو سن کم متوجه نشدم ینی فک میکنی انقدر آی کیو ی من بالااااااااااس؟!!!!!!!
نه خدا زیادشون نکنه پول ندارم جاهاز ماهازشونو بدم!
یدونه عروسک این ریختی دارم که مامانبزرگم واسه ام درست کرده بود الانم که گنده شدم شبها باید بغلم باشه تا بخوابم.
منم یه خرسی دارم خعلی نازه شبا نباشه خوابم نمیبره
ای جان چه نازه
مونا جونم الان دلم بد جور گرفت! چون من همیشه کلی ماشین داشتم عروسک انگشت شمار برام می خریدن! راستش نمی دونم چرا والدین گرامم اینقدر علاقه به ماشین داشتن! منم از اون بچه دماغوها نبودم که وقتی می برنم بیرون هی لنگ به زمین بزنم بگم اینو می خوام اون و می خوام! اینکه که هیچوقت نگفتم عروسک می خوام! تازه الانم وقتی از یه عروسک خوشم میاد نمی خرم! نمی دونم چرا...الانم بیشتر به ماشینم توجه می کنم تا عروسک! هی
دخملت و از طرف من ببوس...درضمن مامانش خوشگل تره!
چقد تو خشن بودی دختر خانم نه ببخشید آقا پسر....

بچه دماغو نبودی بچه جیشو که بودی دروغ میگم اینم سندش
http://s2.picofile.com/file/7200928923/IMG_3084.jpg
خب مهلومه؟
قدیمیا چی میگن ؟دخترو ببین مادر و بگیر؟
به به- چه دخمل نازی- چه اسم قشنگی
قربونش بشم با اون چشای نخوچی اش
ای جونم این سودی چقدر خوشمله
چشات خوشمل می بینه
چه دخمل نازی../
منظورتون از "پدر خانومم" چیه/؟
من از صب تا شب با مادرم تنها بودم صب تا شب وختی ازش لجم می گرفت میگفتم مثلن مادر خانوم چرا به قولت عمل نکردی مادر خانوم ناهار من چی شدو اینا ..
تا میومدم گله گذاری من شرو می شد که پدر خانوم چرا ال نکردی چرا بل نکردی از بس که از صب گفته بودم مادر خانم عادت کرده بودم بعد پدرم کلی باهام تمرین می کرد که بگم پدر خان اما صب قاطی میکردم به مادرم می گفتم مادر خان مادرم باهام تمرین می کرد شب به پدر می گفتم پدر خانوم

پدرم همیشه ی خدا شیفت بود دیر می اومد خونه بنابر این اونم یه بد قول حرفه ای بود
خلاصه اونا بی خیال تربیت من شدن گفتن هر جور راحتی بگو ...این از بچگی رو من مونده تا حالا
چه دخمل خوشملی .. وای دلم واسش رفت
ای جانم...نمیدونی چقدر مهربون و شیطونه صب تا شب آتیش می سوزونه هی میگه هو هوم.. هو هوم هوهو هو هوم بهش میگم نمی فهمم چی میگی در کیفمو باز کردم میگم چیه هوم هوم می کنی میگه هیچی خفه شدم میخوام بیا م بیرون گشنمه تشنمه خسته شدم جیش دارم اووووووووه تا صب میگه
آخ که چقدر سودی به دلم نشست
عکسشو که دیدم فهمیدم که چرا انتخابش کردی یک مهر خاصی داره
انقدر مهربونه نصیب جون ..هر ثانیه دلش برام تنگ میشه دائم مثل خودم در حال نق زدنه اما بانمکه...
اول بگم
سودی خیلی خوشششششششگله.
بعد اینکه منای گلم
من به این واقعیت معتقدم که ما انتخاب می کنیم و به دنیا میاییم
هم پدر و مادرمون و هم زندگیمون و هم مشکلاتمونو
ولی اونجا به خدا قول میدیم که با همه اون شرایطی که انتخاب کردیم می تونیم درسای زندگیمون و یاد بگیریم ولی وقتی میاییم تو دنیا قولمون و به خدا فراموش می کنیم
از مشکلات و شرایط نترس عزیزم فقط از دور نگاهشون کن ببین قراره چه درس چدیدی و یادت بدن همین
نمی شناسم تون
بنابراین
نمی تونم بگم خوش به حال بابا مامان تون !
سلام
دستبد بخوره تو سر من. از اون بچگی میخواستن ما رو اقتصاد دان بار بیارن. حالابماند که من قبول نکردم و مامانم هم طرفداریه منو کرد و عروسکو برام خرید ولی یادمه بابام همون موقع هم کلی نق زد به جون ما
بعد باز پدر نق میزنه که تو بزرگ شدی و تو الی و تو بِلی و .... یکی نیست بش بگه حالا نه وقتی بچه بودیم خیلی با رغبت و اغوش باز از عروسک خریدن استقبال میکردی. خب معلومه الان که بزرگ شدم و دستم تو جیب خودمه تلافیشو سر هممون خالی میکنم دیگه
اخی چه عروسک نازی. باوجود اینکه مثل این عروسکا که هزار جور لباس رنگ و وارنگ فرنگی به تنشون میکنن و موها یه جور و فِیس یه جور و کلا خدای جورواجوری ان، این سوریه شما خیلی ساده ست ولی سادگی ش عجیب به دل میشینه. منو یاد خیلی چیزا انداخت. یکیش عروسکای دوران طفولیتم که از جنس پارچه بودن و دخترخاله جان درستشون میکرد، خیلی دوسشون داشتم، بعد از اون منو یاد اولین عروسک قرتیه زندگیم(از اینایی که میخونه) انداخت. یادمه موقع تولدم بود و من هم ابتدایی بودم. بعد قیمتش 12 هزار تومن بود. پدر میگفت من حاضرم به اندازه ی یه دستبد پول روش بزارم ولی تو اینو نخر بریم دستبد بخر. من نمیدونم چرا پدرم از دوران کودکی درک درستی نداشت. نمیفهمید بچه عروسک دوست داره نه دستبند
واینکه من و یاد مامان بزرگم انداخت که هر وقت میره مسافرت دور و برای بچه های کوچولوی خانواده عروسک میاره یکی هم برا من میاره
عاشق این مدل عروسک هام
بچه بودم مامان بزرگم برام می بافت ولی الان هیچ کدومشو یادگاری ندارم
خییییییییییییییییییلی نازه هیشکی جان.مخصوصا لباسش
آره منم خیلی اهل عروسک بودم یه عروسکم از ۲ سالگی دارمش ولی متاسفانه انقد موهاشو شونه کردم که کچل شده
ولی با این حال خیلی دوسش دارم
وای چه باحال../ اینجا آیکون بوس نداره.../
حالا دیگه کارت به جایی رسیده که سند رو می کنی؟!؟
یعنی شووووما فک نمی کنی شاید ما خجالت بکشیم دست شلوارمون و رو می کنی؟!؟
ماشالا این جزیره دست کیانا رو تو کامنت متری از پشت بسته!
عروسک... چقدر عروسک دارم من... اما همشون توو یه قوطی توو کمد جمع شدن... عروسکت خیلی با نمکه...
چه باحاله
چقدر شیک توی دوربین نگاه کرده
چه دخمل خوشکلی
لبخندش خیلی خوشکله :*
ایشالا که بچه ی خوبی باشه واست :دی :))
آخــــــــــــــــــــــــــی ای جوونم سودی جوووون..
منم عاشق عروسکم / مامان بابام چپ نگا کنن به عروسکام کشتمشون :دی
______________
یادش بخیر مامان هر وقت میگفت فلان عروسکت خراب شده بندازیمش دور داد میزدم میگفتم خب وقتی منم مریض شدم توام منو بنداز دور من دکتر نمیام
منم عاشق سودی شدم
چقدر نازه...
منم یکی دارم از اینا!
اسمشو گذاشتم "نینگول"!!!!!
لایک به کامنت ژینوس