هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

من چی میگم تو چی میگی؟.....




- : از وختی یادمه تو این خونه زندگی می کردن...خونه کلنگی ِ خیابون ایرانو میگما...یادته که..
* : اوهوممم...
- : شیصد هفصد متره...میدونی ینی چن تومن؟!!
* : نه مگه من بنگاه دارم ؟!
- :عمو غلامم قبل فوتش خونه رو زدبه نام زن عمو زیور، اونم که چن ماه پیش از تنهایی دق کرد..
* : روحش شاد!...این اوتو مسافرتی من کجاس؟...
- : چه میدونم کجاس!...آها تو کشوی منه! دخترعمو شمسی می گفت مغازه ی لاستیک فروشی ِ تو سر چشمه رو گذاشتن برا فروش...مگه میشه رو اون مغازه قیمت گذاشت...یه حجره ام تو بازار گلوبندک دارن...فرش فروشی ِ....ماهی خداتومن اجاره دادنش...ماشالا وضشون عالیه..
* : به نظرت چن تا تیشرت با خودم ببرم؟
- : می دونی چند بار این شمسی زنگ زده و حالتو پرسیده ؟!
* : مگه دکتره ؟! کتاب ببرم حوصله ام سر رفت بخونم، نه ؟!! پازلمم ببرم هووم؟ دق می کنم از تنهایی...!
- : زهر مار بی مزه! خب خطا کرد حالتو پرسید؟...فردا از شرکت برگشتی برو آراشگا یه دستی به سر و روت بکش عینهو مییت شدی..جوون ندیده بودیم این قدر شُل و شیت و بی رنگ و لاعاب باشه..!!
* : خب خب دیگه چی ؟! تا دیروز که یه دختر بهر ِ رو دار بودم و نباید بزک دوزک می کردم! چی شده از دیشب تا حالا نگران رنگ و لاعاب من شدی؟؟! اون دمپایی صورتی منو ندیدی؟ هر چی می گردم نیست...من نمیدونم چرا شماها وسایل منو اینقدر جابجا میکنید...اَه...!
- : باز زبونت دراز شد؟ من چی میگم تو چی میگی ؟! دمپاییتو گذاشتم زیر تختت...یه مسافرت میخوای بریا حالا کل خونه رو بار بزن ببر!..یادت باشه شمسی اومد یه لحظه ام لبخند از رولبت محو نشه ها....! نکنه عین برج زهر مار بشینی یه گوشه؟ آبرومو نبریا...
* : نظرت چیه اصن نرم ترکیه...هان؟!...
- : وا چی شد یهو رای ت عوض شد..؟! بهتر...نمیری نرو...راستی شمسی خواست بیاد اون تاپ آبی ِ رو بپوش خیلی بهت میاد...مث فرشته ها می شی...! میگما.....
* : در اطاقمو می بندم......بغض داره خفه ام می کنه...می شینم رو تخت، "بالشمو" بغل میکنم.. سرمو میذارم رو شونه اش! و میگم: آخه سفر بی همسفر؟؟؟؟!......
هندزفری رو میذارم تو گوشمو صدا رو تا آخر زیاد میکنم و Play......

تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار
اما شبای بی کسی یکی نمونده موندگار
یکی نمونده از هزار...
ستاره های گمشده هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ستاره ی دمباله دار......

نظرات 13 + ارسال نظر
حبیب شنبه 22 مرداد 1390 ساعت 05:19 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

سلام
خوب به سلامتی وقت سفر شده

ایشالله به دل خوشی و به سلامتی برید و برگردید

سوغاتی هم نمیخواهیم سلامتیتون برامون از هر چی سوغاتی با ارزش تره

آوا یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 05:00 ق.ظ

سفر بی همسفر......اگه
همسفرت خوب نباشه..
اگه پایت نباشه...همون
بهتر که نباشه........
درکل تنهایی بهتر از
باهرکسی بودنه...
اوهوم...........
یاحق...

کیامهر یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 01:04 ب.ظ

ای بابا تو هم که خون به دل آدم می کنی
بیا یه خری الاقی حبیبی چیزی با خودت ببر تنها نباشی

کیامهر یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 01:04 ب.ظ

البته بلانسبت خر و الاق

هیشـــکی! یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

پدر جان الاق غلطه الاغ درسته دیکته ات ضعیفه ها...به کی رفتی من که دیکتم توپه1

هیشـــکی! یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 03:03 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

ضمنن غلط کردنو برا همین روزا گذاشتن همون تنها برم بهتره...

وروجک جیغ جیغو یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

بیچاره حبیییییییییییییییب

اخییییییییی هیشکی جونم درک می کنم تنها رفتن اصلا نمی چسبه اما برو اونجا یه دوس جون برا خودت پیدا کن تنها نباشی اشنا هم نباشه که اونجا با هم راحت باشین
می خوای بگم مایک بیاد اونجا تنها نباشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلارام دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

سفر خوش بگذره عزیزززززززم
تنها بودن ، بهتر از همسفر بد داشتنه

افشانه سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://mahemehri.blogsky.com/

سلااااااام خوبی عزیزم
تنها سفر رفتن هیچم بهتر نیست...

...مرد اگر نیست در این شهر ولی کوه که هست تکیه برکوه کن و تکیه به نامرد نکن..!
.
برو بترکون و کلی خوش بگذرون و به این دنیا و همه چیزش یه بیلاخ گنده بده و بگو گور بابای همه چیییییییییییییییییییز

دخترآبان سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 01:02 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

منو ببر منو ببر :دی

آذرنوش چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

انگار تو هم دلت پره ها منی که دوس دارم تنها سفر کنم همیشه چندتا همسفر باهامه و تو...سفر بی خطر

حمید چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 11:05 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

این حرفا که همیشه هست...چه قبلا...چه حالا...چه بعدا...بابا ما که خیر سرمون مرد هستیم هم از این حرفا توو خونه داریم چه برسه به شما!...بهترین کار اینه که سعی کنی با فکر کردن به این حرفا روزای قبل از سفرتو خراب نکنی تا در یه شرایط روحی مناسب بری و حسابی بهت خوش بگذره
خلاصه که بیخیال گذشته...سفر خارجه و چند روز فراغت و لذتش رو دریاب!...

عاطفه پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

خوووووووووووش بگذره:********

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد