دخترک
از زور دلتنگی ،
در خودش غرق شد......
جنازه اش را آب آورد کناره ی همان خیابان بالایی.
یک جفت سنجاق پروانه ای کهنه هم به سرش بود که ،
که..دلش میخواست تو... تو خریده باشی.. عزیز ِ لعنتی !!
گرمای تموز ِ دستات و
حنابندون ِ پاییز چشماتو..
سرمای زمستونِ بختم !!
چشم به راه شب حجله ی
گل به سر عروس ِ باهار بودند...!!!
* این خواب دیشبم بود ! ینی تعبیرش چی میشه ...؟!
* و..این