هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

می ترسم حالا امشب که تولدته بخوای به خوابم بیای،من به یادت بیدار نشسته باشم !!!



دخترک

از زور دلتنگی ،

در خودش غرق شد......

جنازه اش را آب آورد کناره ی همان خیابان بالایی.


یک جفت سنجاق پروانه ای کهنه هم به سرش بود که ،

که..دلش میخواست تو... تو خریده باشی.. عزیز ِ لعنتی !!


نظرات 6 + ارسال نظر
هاله بانو سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com

بعد از مدتها حداقل به بهانه تولد ما یه پستی از شما دیدیم خانم خانما ....

آلن سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 06:34 ب.ظ

چه پست قشنگیه مونا.

آذرنوش چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 12:17 ق.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

تولدش مبارک هیشکی بانو جان
چه خوب که بعد از این همه مدت نوشتی :)

عاطفه پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 12:08 ق.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

هیشکی رو با یه دونه i باز میکردم

عاطفه پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 12:12 ق.ظ

آفرین به قلمت
طفلی دخترک

عاطفه چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 09:28 ق.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

میدانم زخم خورده ای. ولی سکوت جایز نیست.
وسط دعوا نرخ تعیین نمیکنم. ربطی به من ندارد که با کدامیک از شماهاست.
آنچه به من مربوط است این است که او هر که هست حق نداشته و حق ندارد با آبروی کسی بازی کند. دوست است یا دشمن نمیدانم. ولی آدمی که با آبروی دیگری بازی کند بیمار است. بیمار.
از او بیمارتر کسانی هستند که به خودشان حق و جرئت داده اند تا بدون اطلاع از ماوقع اظهار نظر کنند و هر چه لیاقت خودشان است را نثار دیگری کنند.
پست اخیرم را بخوان و بخوانید.
من با آبروریزی و قضاوت کردن مخالفم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد