هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

آتیش بازی..

1) من خاکستر..

تن خاکستر..

تو شعله..

2) من شعله..

تن آتیش..

تو آتیش..

۳) من آتیش..

تن آتیش..

تو آتیش..

4) من آتیش..

تن خاکستر..

تو باد..!!

۵) من آتیش..

تن آتیش..

تو آب..!!

هیشـــکی ! سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 04:52 ب.ظ

نظرات 13 + ارسال نظر

فریق سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 06:14 ب.ظ http://owl-snowy.blogsky.com

شعر قشنگی بود
و آن‌چه بر جای می‌ماند
از خاکستر به خاکستر...
آب، باد، آتش
یک چیزی کم است: خاک
همه را به خاک باید سپرد...

شعر بود؟! ممنون
آره خاکش کم بود اما من هنوز به مرحله ی خاک نرسیدم به همین خاطر به نرسیده ها کاری ندارم..

نمیدونید چقدر خوشحال شدم که اینجا تشیف آوردین..

الهه سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 08:15 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

امان از این شعله های سرکش......
خوبی آجی من؟

امان
خوووووووووووووووووووب!

کرگدن سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

باز چه خبره بچچه ؟!

هیچی به خخدا...

نیما سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام هیشکی بانو . خوبین ؟

واسه این چند کلمه میشه هزارجور تفسیر نوشت . میشه امید داد و گفت که بسوز و خاکستر شو ولی آتیش باش که دستای دست و دل یکی دیگه رو گرم میکنه . میشه گفت که بسوز و غم خاکسرت باشه . اما من هیچی ندارم که بگم ....

سلام عزیز..ای بدک نیستم..

همه ی تفسیرات خوب بود..

این تفسیر یه حس و یه خاطره بود..منم هیچی ندارم که بگم!

مجتبی سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.shahzadde.blogsky.com/

شماره 4را بیشتر دوست دارم.

پرنده چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://didardarabadiat.persianblog.ir

سلام گرامی
با یک سروده به روزم.

سلام عزیز

افسونگرجوووون چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 05:02 ق.ظ http://www.man-afsoongaram.persianblog.ir

هیشکی بانو جون چطور مطوری؟دختر چته؟تو همه نوشته هات همش داغونی ناراحتی خرابی؟نوشته هات عالیه اما پر از درده ای کاش دیگه نباشه!

بد مد نیستم..

حرفهایی حست برای گفتن و حرفهایی نیز برای نگفتن..!!
مطالب اینجا هرچی که باشه و با هر حال و هوایی که باشه بستگی به آب و هوای دلم و روحم داره همین..
حالا اگه بوی داغونی و ناراحتی و خرابی میده پس شک نکن همین طوره ..منم کاری از دستم بر نمیاد ..دلم میخواد شاد باشم اما دلیلی برای شادی ندارم و حالم از حرفای شعارگونه ی دیگران به هم میخوره..نمیتونم ادای آدمای شاد و جینگولی مستونو در بیارم..

قربونت برم منم دوس دارم دیگه اینجوری نباشه

کیانا چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

قشنگ بود ولی غمگین