هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

بزرگ شدم یا نشدم؟



ـ بزرگ شوووو...


بزرگ میشم؟


ـ بزرگ میشی.


بزرگ شدم..


ـ بزرگ شدی؟


..


ـ تو بزرگ نمیشی!!!


پی اولین عکسی که انداختم نوشت:


کفش سمت راست برا دوسالِگیمه!


کفش سمت چپ برا امسالِگیمه!



پی بازی نوستالژیک نوشت:

پست جدید کیامهر عزیز،  یه بازی به سبک داداشی و فوق العاده هیجان انگیزناکه! باورکنین  هرکی از دست بده نصف عمرش به فنا رفته! یه بازی معرکه و به یاد موندنی..

بشتابید.. بشتابید لطفن وخت نداریم ها..



نظرات 30 + ارسال نظر
رها بانو یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 07:24 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلام هیشکی جونم

هر وقت به نتیجه ای رسیدی به منم بگو حتماً !
چون منم واقعاً نمی دونم بزرگ شدم یا نه!

سلام رها جون

محسن محمدپور یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 07:59 ب.ظ http://bluepenn.blogsky.com

سلام
راستش واسه پست قبلیت میخواستم بنویسم بچسب به دوربین ات که این روزا از همه واست رفیق تره و همراه تر...
اونقدر عکس بنداز و بنداز و بنداز که درونت با هر قاب بیشتر تخلیه بشه...
این دوربین ات بهانه کوچک ِ خوشبختیه برات.. بچسب بهش..
اما اون روز حال نداشتم اینا رو بگم...
حال امروزم با اون روز فرقی نداره..
فقط الان دوست داشتم بنویسم برات...

سلام آقای محسن..
هر وخت که به ته ناامیدی میرسم یه کامنتی میذاری یه حرفی می زنی که جون میاد تو پاهام برا بلند شدن..ممنونم ازت رفیق..
ممنون که برام نوشتی..خدارو شکر که شماها رو دارم..دوستون دارم

آلن یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 08:28 ب.ظ

ایول عکس خیلی باحالی شده.
اولین عکست مبارک.
تو کفشای کوچولوئیت رو تا الان نگه داشتی ؟
بابا ایولا

با این که تو عکاسی ناشی ام هنوز اما خب این اولیو خیلی دوست میدارم.
ممنونم ...
من نگه نداشتم مامانم نگه داشته بود..ژری روز رونماییش کرد..

آلن یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 08:29 ب.ظ

آدما بزرگ میشن. حتی اگه نخان.
منظورم بزرگی هیکل یا سن نیست.
خود زندگی آدمو بزرگ می کنه.
حالا شاید بزرگ منش نکنه ؛ ولی به هر حال بزرگ می کنه.

می فهمم چی میگی..
آره شاید یکی از ایرادهای من این باشه که چون قشنگ بچگی نکردم یانذاشتن بچگی کنم ..نمی خوام بزرگ شم..یانمیتونم بزرگ شم..
من از بزرگ شدن خیری ندیدم..برا همینه که هی ضربه میخورم..
ولی دیگه تصمیم گرفتم حرف عمه زری رو گوش کنم و بزرگ بشم..

آلن یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 08:33 ب.ظ

در ضمن بدو تا محسن نیومده وزن عکست رو کم کن.
الان میاد میگه وزنش اندازه فرقون و این حرفاس.
یعنی راستش به من که بدجوری توپید. ایشالا به تو نتوپه.

یه پرینت اسکرین از همین صفحه بگیر. اضافاتش رو ببر.
دوباره آپلودش کن.

خلاصه این روزا احوالات محسن زیاد خوش نیست. از ما گفتن.

چشم

مریم یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.maryamgoli.blogsky.com/

بابا سلیقههههههههههههههههه
خوب نو موندن کفش ۲ سالگیت
شواهد میگه بزرگ شدی

من سلیقه نداشتم مامانم سلیقه اش خوب بوده..
کفشه آمریکاییه..زیادم پام نکرده بودن برا مهمونی بوده..

نیما یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

به چه عکس قشنگی و چه متن فلسفی خفنی !

مرسی

آناهیتا یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام

عکست خیلی قشنگه

من نمیذارم کودک درونم بزرگ بشه
خودم قد کشیدم
میگن بزرگ شدم
خانم شدم
اما خودم دوست دارم هنوز هم با کودک درونم راحت بازی کنم
بچگی کنم
پس بعضی وقتا از هر بچه ای بچه ترم بعضی وقتا هم از بابا بزرگم بزرگ ترم.
مهم اینه که خودم......یعنی خودِ خودم با این روحیه و افکار و عملکرد حاااااال می کنم.
خوش باش . واسه خودت خوش باش

سلام
ممنون

حامد یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 11:43 ب.ظ http://breathless.persianblog.ir/

بزرگ نشو..بزرگ نشو
سعی کن همین جا بمونی..حتا برگرد به عقب تر

چه عجب یکی حرف دل ما رو زد!
کاش میشد..کاش

نعیمه یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://afterborn.blogsky.com

کاملا نوستالژیک

آره خیلی..

مکث دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 03:05 ق.ظ http://maks1359.blogsky.com

دیدی بزرگ شدیییییییییییییییییی؟؟؟

بابای آرتاخان دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 10:49 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

همانند زنی که کودم درونش رو به همراه داره چه مادرانه دخترک رو در آغوش کشیدی

واااااااای عزیز چقد لطیف این عکسو تشبیه کردی، آغوش..مادرانه..دخترک.. کودک درون..

عاطفه دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

عزیز دلم.. چه عکس قشنگی چه کفشای خوشگلی:-*

مرسی چشات قشنگ میبینه عزیز

کرگدن دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:35 ق.ظ

بزرگ شدن مثل اینه که آدم تنگش بگیره !
یعنی از این نظر که دست خود آدم نیس ...
همه مون خواه ناخواه بزرگ می شیم
زندگی نم نم بزرگمون می کنه
انقد نرم و خزنده که خودمونم نمی فهمیم از کجا خوردیم ...
آره عزیز ... اینجوریاس ...

موافقم کاملن..اما من نمیخوام اینجوری بزرگ بشم؟ ! خب..چرا خدا نمیخواد آدم راحت و خوشگل بزرگ بشه؟ هان؟!

کرگدن دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

در ادامه ء اینکه
( پس تو کی می خوای بلاگر بشی ؟! )
باس عرض کنم که آلن راس میگه !
بچچه آخه کجا دیدی عکس ۸۵۸ کیلوبایتی رو بذارن تو وبلاگ ؟!

یعنی باگر میشم؟!
خب ناشی بودم..دفعه اولم بود عکس دوربینمو میذاشتم.

هیشکی! دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:50 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

الان درستش میکنم خب ..

هیشکی! دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

داداشی ممنون بابت تقلبی که به من رسوندی.. الان خوبه دیگه؟!

کرگدن دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

عالیه ...
حالا دیگه همه راحت می تونن لودش کنن ...

بی وطن سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 09:09 ق.ظ http://bivataan.persianblog.ir

هیشکی تو رو خدا بیا این شفاعت منو پیش این کیامهر بکن منم بخدا میخواستم شرکت کنم من دیر اومدم ولی همیشه می تومدم درسته کامنت نمیزارم
منم میخوام آخه

هیشکی! سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 01:21 ب.ظ

عزیزم ..حیف شد..من نمیتونم برات کاری بکنم..خودمم در آخرین لحظات موفق شدم بفرستم..

نیما سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

خصوصی دارید هیشکی بانو !

بیوطن سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://bivataan.persianblog.ir

خیلی بدی

عاطفه چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 01:27 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

وووووووووووووووی تو چه جیگری بودی هیشکی..

میکائیل چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

مرسی هیشکی جان ....
مطلب خوبی بود ...

که ادمی هیچگاه بزرگ نخواهد شد ... هر وقت که باور دارد که بزرگ است ....

وانیا چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://vaniya1859.persianblog.ir

سلام
باید بری دندوناتو بشماری اگه هنوز دوتا دندون داری پس کوچولویی
اگه نه که باید بزرگ شده باشی

مامانگار چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 01:58 ب.ظ

هیشکی جان...خیلی خوشحال میشم...
حتماباهات تماس میگیرم..
تنهایی میای یانه؟!

هیشکی! چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

تهنای تهنا

شازده کوچولو چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

عززززززززززززززیم چقدر عکست خوشگله خوردنیه با اون دوتا دندون موشیای کوچولو.
من که ندیدمت قربونت برم پس معلومه الان هم خیلی خوشگلی.

چشاتون خوشگل می بینه

هاله بانو چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
این اولین باریه که اومدم اینجا
یه سری از نوشته هات رو خوندم
اول رفتم سراغ اگر ها ... یه ذره به اگر های من نزدیک بود
اما اون دو خط از مطلب بعدی اذیتم کرد (ناماندگارم) متاسفم حست رو یه جورایی درک کردم
اما کفش ها خیلی جیگر بودن خصوصا اونی که مربوط به ۲ سالگیت بود ... گاهی آدم دلش برای اون زمون ها تنگ می شه
دوران بی خبری ...

سلام.
خوش اومدی قربونت برم..قدمت رو چش..

خیلی خوشحالم که یه گشتی تو خونم زدی....
وممنونم که انقدر با حس خوندی که حس منو درک کردی.

کفشامم خودم عاشقشم..
اصلن این عکس رو یه جور دیگه دوس دارم.

عاطی چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 08:56 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

بچگی قشنگتر بود . همه چیزش . پاکیش ، صداقتش ، مهربونیش ، دلتنگیاش ، همه چیزش واقعی بود . کاش اگه بزرگ میشیم تو این چیزا همون بچه بمونیم . فوق العاده بود هم عکس هم متن . مرسی .

آره والااا...کاش میموندیم تو این همه خوبی و زلالی..کاش.
مرسی لطف داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد