هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........
هیشـــکی!

هیشـــکی!

من ، خالی از خویشی و غربت..گیج و مبهوت بین بودن و نبودن........

بام تهرانم آرزوست..


هر آدمی برا خودش یک یا چند خلوت٬ یا به اصطلاح من یه غار تنهایی داره٬ یه جایی که کسی ازش خبر نداره! هر وقت خیلی غمگینه به اونجا میره تا آروم شه..هر وخت شاده  حضورش تو اونجا شادی شو چند برابر میکنه..جایی که از خاطرات ریز و درشت اون شخص درست شده.

این خلوت برا هرکسی باارزش و مقدسه..براش یه حریمه که دوس نداره هر کسی اونجا بیاد مگه.. مگه یه عزیز یه شخص بخصوص..


این خلوت و این غار ممکن هر جایی باشه یه صندلی تو یه پارک خلوت..مزار یه عزیز از دست رفته..گوشه ی دنج اطاق..کنج یه اطاقک رو  پشت بوم..یه کوچه باغ..یه مکان مقدس و.. .


منم مث همه آدما یه گوشه ی دنج برا خودم داشتمو دارم..یه جایی پراز خاطره..اونجا بام تهرانه. الان چهار پنج ساله که دیگه نمیرم اونجا و به قولی غار تنهاییم لو رفت! 


از بام تهران یه دنیا خاطره ی سیاه و سفید دارم.چه شبایی که تا نزدیک صبح اونجا بودم..ابی گوش میکردم..گریه میکردم..می خندیدم..درد دل میکردم..داد میزدم..


من عاشق تهرانم.مخصوصن شبای تهران..مخصوصن وختی از یه جایی مث بام تهران ساعتها زل بزنم به این شهر..به قشنگی و زشتیش به آدماش که خوبی یا بدیشون درداشون٬ خوشیا شون٬ غما شون ٬ تلخیا و شیرینیای زندگی شون٬ نا امنیا و کثیفیا ! هیچی معلوم نیست!!

فقط یه عالمه نور و زیبایی وسکوت.همین !

من عاشق شهرمم..عاشق شباشم..عاشق قدم زدن تو تهرانم.. زادگاهمو دوس دارم..

دلم برای بام تهران تنگ شده..چرا مث قبل دیگه نمیتونم هر شبی که دلم خواست برم اونجا؟!

چرا همه دوست داشتنی هام داره به خاطره تبدیل میشه؟!



 

نظرات 24 + ارسال نظر
بهزاد منفرد شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://behzad900.blogsky.com

زیبا بود وبلاگت و ذخیره کردم بعدا بخونم به منم سر بزن!

ممنونم لطف دارید.. سر زدیم.

نیما شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.persianblog.ir

بام تهرانم آرزوست ! تنهاکده ام آرزوست ! یه مدتی داشتم !‌اما الان نه ! یه ژارک قدیمی بود اما لو رفت ! دنبال یکی دیگه هستم !

خیلی عالیه یکی دیگه پیداکنید.

maral شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 03:34 ب.ظ

bame tehran che klishe binaziri
Aree manam dosesh daram ziaaaaaaaaaaaaad

[ بدون نام ] شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 05:03 ب.ظ

سلام عزیزم
من تو تهران زندگی نمی کنم ولی خاطرات بسیار زیبایی از اونجا دارم
ولی
آخرین باری که رفتم ، بام تهران ، تو مرتفع ترین جایی که ایستاده بودم بدترین خاطره زندگیم شکل گرفت، خبری که همه زندگیمو تغیر داد
مکانهای مختلف، موزیکها و چهره های مختلف می تونن برای هرکسی یادآور سخت ترین یا قشنگ ترین تارخ های تقویم زندگیشون باشن
دارم فکر میکنم دنیای همه ماها چه تفاوتهای بزرگی باهم دارن
آرزو می کنم تقویم زنگیتون پر از تاریخ های پر خاطره و رنگین باشه. حتما یه سری به بام تهران بزنید
مطمونم یاد آوریه روزای قشنگ حتما حالتونو بهتر می کنه
شاد باشید

سلام عزیز..
منم با بام تهران خاطره ی تلخ دارم اما شیریناش بیشتره..

الهه شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 07:00 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

سلام عزیزم.ممنون که بهم سر زدی.لطف داری به من...
این پستت منو برد به بچگیام...دنج ترین خلوت من با یه ملافه یا چادر درست میشد.دو سر یه چادر رو میبستم به دو گوشه از اتاقم و یه چادر صحرایی درس می کردم به خیال خودم...آخ که چقدر اونجا آروم بود و من آزاد از همه چی بودم.انگار هرچی زمان بیشتر میگذره خلوتای بکر آدم دست خورده تر و نا امن تر میشن...دلم تنگ شد واسه اون حال و هوای زیر چادر...واسه اون امنیت...
مرسی گلم....چیزای قشنگی رو به یادم آوردی...

سلام عزیز..
گلم تو منو بردی به دنیای زلال بچگیم منم هلاک این چادر زدنا بودم تو حیاط خونمون که وسلش میکروم به درختای باغچه..تا حالا به این فک نکرده بودم که دنج ترین غار تنهاییم تو بچگی همون چادرا بود!

الهه شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 07:12 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

منم عاشق شبای تهرانم.پاکتر و صمیمی تز از روزاشه...
دوست داشتنی های همه به خاطره تبدیل میشه ...یا دوباره اون خاطرات رو زنده کن ...یا خاطرات نو بساز...

اون خاطرات که زنده نمیشن..شاید بشه یه جورایی از نو ساخت.

الهه شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 07:14 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

منم عاشق شبای تهرانم.پاکتر و صمیمی تز از روزاشه...
دوست داشتنی های همه به خاطره تبدیل میشه ...یا دوباره اون خاطرات رو زنده کن ...یا خاطرات نو بساز...

کرگدن یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام و مخلصیم و اینا !
یه شب دسته جمعی بریم این بام تهران که فرمودید و دل ما رو آب کرد !

هیشکی! یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 10:06 ق.ظ http://hishkii.blogsky.colm

سلااااااااااااام . وما بیشتر تر!
همگی با هم انشاالله...

ما دوتا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://www.minigraph.blogfa.com

manam bache teh nistam,ama oonja daneshjooam,bam vase manam ziad khoob naboode,khatereye badi daram

زادگاه من تهرانه من عاشق تهرانم...

بابای آرتاخان یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

خاطره . . . خاطره
ولی به راستی اگه همین الان شرایط جور باشه که تو یه شب با هوای عالی بری اونجا باز هم همون حال خوب بهت دست می ده ؟ یعنی مطمئنی ؟

آره حتی بیشتر از قبل ... مطمئنم چون چند وخته که تشنه ی بام تهرانم چرا جور نمیشه که برم چرااا؟ یکی منو ببره خب!

n30 یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 11:00 ق.ظ

واسه ما :"حرم امام رضایم آرزوست ! "

امید وارم به زودی به ارزوت برسی عزیز.

نیما یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.persianblog.ir

سلام اگه زحمتی نیست این اسم لینک مارو عوض کنید و بذارید وجدان آگاه ! در ضمن آپ دیت نمودیم !

هیشکی! یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 01:12 ب.ظ

به چشم قربان

نیما یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.persianblog.ir

ما مخلصیم بانو ! فکر کنم آدرستونو وقتی که تویه پرشین نظر میذارید عوض نکردید ! الان من کلیک کردم رفتم منزل قدیمتون ! اونم بی زحمت عوض کنید !

هیشکی! یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://hishkii.blogsky.colm

چشم.

عاطفه یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:51 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

غار تنهایی من اتاقمه ! برخلاف تو پنجره های اتاقم رو به آسمونه.. و همیشه از این بابت خدا رو شکر میکردم..
من تا حالا عاشق هیچ شهری نبودم.. حتی زادگاهم

غارتنهایی زیبایی داری که پنجره هاش روبه اسمونه خوش به حالت.

حمید یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 08:13 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

وقتی آدم از یه مرحله رد میشه باید پاتوق عوض کنه...
آتاری هواپیما رو یادته...همون که هواپیما رو صفحه تخت تلویزیون راه میفتاد و کشتی ها و هلیکوپترها رو میزد و وقتی از رو پمپ بنزین رد میشد ؛دی دی دی دی؛ صدا میداد...همون که وقتی از خط مرحله رد میشد وقتی میسوختی دوباره از خط همون مرحله شروع میکردی...برگشتن به خاطره ها مثل گیم آور شدنه...پس تا جون داری از همون مرحله آخر شروع کن...حیفه دوباره انرژی بذاری برای زدن کشتیهایی که یه بار زدی...

پاتوق عوض کن...

آقای حمید.بارها و بارها پاتوق عوض کردم..بارها از صفر شروع کردم..بارها خودم به خودم روحیه تزریق کردم..اما دوباره زمین افتادم..مهم نیست بازم پامیشم..خیلی ممنون که همیشه به کلبه ی درویشی من سرمیزنید و کامنتایی میزارید که واقعن با حرفای دیگران فرق میکنه..

تا جون داری از همون مرحله آخر شروع کن...حیفه دوباره انرژی بذاری برای زدن کشتیهایی که یه بار زدی...
پاتوق عوض کن...

این جمله واقعن تکونم داد..
شما معرکه این به خدا...

حمید یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 08:13 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

وقتی آدم از یه مرحله رد میشه باید پاتوق عوض کنه...
آتاری هواپیما رو یادته...همون که هواپیما رو صفحه تخت تلویزیون راه میفتاد و کشتی ها و هلیکوپترها رو میزد و وقتی از رو پمپ بنزین رد میشد ؛دی دی دی دی؛ صدا میداد...همون که وقتی از خط مرحله رد میشد وقتی میسوختی دوباره از خط همون مرحله شروع میکردی...برگشتن به خاطره ها مثل گیم آور شدنه...پس تا جون داری از همون مرحله آخر شروع کن...حیفه دوباره انرژی بذاری برای زدن کشتیهایی که یه بار زدی...

پاتوق عوض کن...

م . ح . م . د یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://grove.persianblog.ir

سلاااااااااااااااااااااااااااام

ببخشید اگر نبودم ، نت در دسترس نبود

خوبین ؟!

این بام تهران چی داره که همه تهرانی ها عاشقشن ؟! من یبار باید برم

سلاااااااام.ممنون زنده ایم.خواهش میکنم...ما مخلصیم..
این بام تهران عشق داره..دنیایی خاطره داره..
حتما برید پشیمون نمیشین؟

کیامهر دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

خیلی خوش گذشت
و جات واقعا خالی بود
مهربان سلام می رسونه

خوش باشین همیشه...
ممنونم. سلامت باشین.

کیامهر دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

از اینکه به جوگیریات رای میدی
ممنونم

به این میگن دزدیدن رای تو روز روشن

معلومه که رای میدیم..

دکولته بانو دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 02:15 ق.ظ http://tag.blogsky.com

سلام عزیزم...جااااااااااااات واقعا وقعا خالی...خیلی خیلی خوب بود و دلم می خواست می تونستی بیایی و خوشیمونو چند برابر کنی... حیف...
و اینکه...من هیچ غار تنهایی ای نداشتم و ندارم...واقعا خیلی وقتها دلم یه جای خصوصی و دنج می خواسته و می خواد...اما هیچ وقت همچین جایی رو نداشتم...بس که بدبختم!...

سلام قربونت برم...سلام گلم..خدا رو شکر که بهت خوش گذشته...دوستان به جای ما..منم دوس داشتم بیام اما...می دونی که!
یه فکری برا این قار تنهاییت بکن...
عوضش تو خدا رو شکر مستقلی ... تو سقف بالا سرته سقف خودت...
پس میبینی من بدبختم!...

فرزند آدم دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 02:32 ق.ظ http://www.ghorbe-ani.persianblog.ir/

منم مثل شما شبهای تهرانو خیلی دوست دارم چند ساله پیش مجبور شدم یه چهار سالی رو خارج از تهران تو یکی از شهرهای جنوب کشور زندگی کنم اونجایی که روی نقشه هر وقت بخوان بزنن رو دیوار روش سوزن ته گرد میزننا آره یادمه همیشه تو ماشین رادیو پیام میگرفتم و اخبار ترافیک تهرانو گوش میدادم و دلم همیشه براش تنگ میشد و الان خوشحالم که تهرانم ولی شهر به این بزرگی برهوت معرفت

من عاشق تهرانم و زشتیاش اونقدرا به چشمم نمیاد..
خوبه که الان تو تهران زندگی میکنید..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد